صواب

معنی کلمه صواب در لغت نامه دهخدا

صواب. [ ص َ ] ( ع ص )راست. درست. ( ترجمان علامه جرجانی ترتیب عادل ) ( غیاث اللغات ) ( منتهی الارب ). مصلحت. ضد خطا :
نبایدت کردن برفتن شتاب
که رفتن بزودی نباشد صواب.فردوسی.گفتند مگر صواب آن است که خداوند ندیمان خردمند راایستاداند. ( تاریخ بیهقی ). بخود مشغول شدم آنچه صواب است بکنید. ( تاریخ بیهقی ). بونصر جواب داد که هرچه خداوند اندیشیده است همه عین صواب است. ( تاریخ بیهقی ).
ای بازکرده چشم دل خفته را ز خواب
بشنو سؤال خویش وجوابی بده صواب.ناصرخسرو.دریغ دار ز نادان سخن که نیست صواب
به پیش خوک نهادن نه من و نه سلوی.ناصرخسرو.خدایگانا آنی که از تو و به تو شد
زدوده روی حقیقت ، گشاده چشم صواب.مسعودسعد.جواب دادم و گفتم که روز بودن نیست
صواب شغل من اینست و هم نبود صواب.مسعودسعد.نه زنی در ره صواب نه مرد
نه مخنث از آنت نبود درد.سنائی.و بدین مقامات و مقدمات هرگاه که حوادث بر عاقل محیط شود، باید که در پناه صواب رود. ( کلیله و دمنه ). صواب آن است که جمله پیش او [ شیر] رویم. ( کلیله و دمنه ).
رای صوابش ببین کز مدد نُه فلک
خان ختا را نهاد مائده هفت خوان.خاقانی.من بمعنی صدق میگویم
که ز یک کس صواب نشنیدم.خاقانی.مصلحت آن است که از سر بصیرت اندیشه کامل کنی و وجه صواب بشناسی.( ترجمه تاریخ یمینی ).
نیست همه ساله در این ده صواب
فتنه اندیشه و غوغای خواب.نظامی.جهانت خوش و رفتنت بر صواب
عبادت قبول و دعا مستجاب.سعدی.چون می بینم که رأی شما بر صواب است ، مرا بر سر آن سخن گفتن حکمت نباشد. ( گلستان ).
تیری که زدی بر دلم از غمزه خطا رفت
تا باز چه اندیشه کند رأی صوابت.حافظ.ز کوی میکده برگشته ام ز راه خطا
مرا دگر ز کرم با ره صواب انداز.حافظ.|| در اصطلاح ، هر امر ثابت و مسلمی را که انکار آن غیرممکن باشد نامند و فرق بین صواب و صدق وحق آن است که صواب امر ثابتی که انکار آن ناممکن است و صدق آن چیزی را گویند که ماهیت آن در ذهن مطابق باشد با ماهیت آن در خارج و حق آن چیزی را خوانند که ماهیتش در خارج از ذهن با ماهیت آن در ذهن برابر باشد. ( کشاف اصطلاحات الفنون ) ( تعریفات جرجانی ).

معنی کلمه صواب در فرهنگ معین

(صَ ) [ ع . ] (ص . ) ۱ - راست و درست . ۲ - سزاوار.

معنی کلمه صواب در فرهنگ عمید

۱. [مقابلِ خطا] راست و درست، حق.
۲. [قدیمی] لایق، سزاوار.

معنی کلمه صواب در فرهنگ فارسی

راست و درست، حق، لایق، سزاوار، ضدخطا
( صفت ) ۱ - راست درست حق مقابل خطا : رای صواب وجه صواب . ۲ - لایق سزاوار .
امیر ظهیر الدین ابراهیم

معنی کلمه صواب در ویکی واژه

راست و درست.
سزاوار.

جملاتی از کاربرد کلمه صواب

تأمّل‌کنان در خطا و صواب به از ژاژخایانِ حاضر‌جواب
با راه صواب از خطا می‌گردیم هر چند که رفته‌ایم وا می‌گردیم
اگر چه هر چه تو گویی صواب من آن است ولی چو دل به خطا می رود چه درمان است
و گر ندهدت گاه گاهی جواب فرورفته باشد به فکری صواب
فایده‌گرایان تنها معیار نهایی دربارهٔ صواب، خطا و الزام را «سود» می‌دانند و معتقدند غایت اخلاقی که باید در تمام اعمال خود به دنبال آن باشیم، بیش‌ترین غلبه ممکن خیر بر شر (یا کمترین غلبه ممکن شر بر خیر) در کل جهان است. همچنین آن‌ها اشاره دارند به اینکه خوب و بد را می‌شود به روش کمی اندازه‌گیری کرد.[نیازمند منبع]
بر اساس قوانین داوری (مادهٔ ۲۸ بند ۳) کمسیون حقوق تجارت سازمان ملل متحد (آنسیترال) مصوب ۱۹۷۶، نهاد داوری موظف است که از قواعد حقوقی قابل اجرا استفاده نماید مگر زمانی‌که هیئت داوری بر اساس توافق طرفین این اجازه را داشته‌باشند که به جای استفاده از قواعد حقوقی، بر پایه اصل صلاح و صوابدید تصمیم بگیرند. هم‌چنین بند ۲ مادهٔ ۵ بیانیهٔ الجزایر با اقتباس کامل از مقررات داوری کمسیون حقوق تجارت سازمان ملل متحد، تحت شرایط خاصی، تصمیم‌گیری و استناد به اصل صلاح و صوابدید را پذیرفته‌است.
ایدوست خط مشگین بر روی آب منویس بر روی خط نوشتن نبود صواب منویس
خطا را به حکمت مگردان صواب خضر را نگیری به دام سراب
قضاببست همی چشم و گوششان ز صواب که چشمشان همه بد کور و گوششان همه کر
صواب است پیش از کُشِش بند کرد که نتوان سر کشته پیوند کرد
زین قصد ناصواب نگشتند محترز ز آن خون بی گناه نجستند اجتناب
پیر گفتش تو بگو شیخا جواب کانچه تو گوئی جز آن نبود صواب
پاکبازی: توجه خاص را گویند، که نه در اعمال و صواب خواهد و نه علوّ مرتبه، بلکه خالص خدای را کوشد. (رساله اصطلاحات، عراقی)