صهیل

معنی کلمه صهیل در لغت نامه دهخدا

صهیل. [ ص َ ] ( ع اِ ) بانگ اسپ. ( منتهی الارب ). آواز اسب. ( مهذب الاسماء ) ( غیاث اللغات ). شیهه. شنه. صهال. || ( مص ) بانگ کردن اسب. ( منتهی الارب ) ( تاج المصادر بیهقی ) ( مصادر زوزنی ) ( دهار ) :
کوس تو کرده ست بر هر دامن کوهی غریو
اسب تو کرده ست بر هر خانه ریگی صهیل.فرخی.در زغن هرگز نباشد فن اسب راهوار
گرچه باشد چون صهیل اسب آواز زغن.منوچهری.از آنکه آتش تیغو صهیل مرکب تو
دو چشم حاسد کور و دو گوش کر دارد.مسعودسعد.صریر خامه مصری میانه توقیع
صهیل ابرش تازی میانه هیجا.خاقانی.ز انبوه مرد و صهیل ستور
جهان را شده گوش کر چشم کور.نظامی.

معنی کلمه صهیل در فرهنگ معین

(صَ ) [ ع . ] (اِ. ) آواز اسب .

معنی کلمه صهیل در فرهنگ عمید

= شیهه

معنی کلمه صهیل در فرهنگ فارسی

( اسم ) آوازاسب .

معنی کلمه صهیل در ویکی واژه

آواز اسب.

جملاتی از کاربرد کلمه صهیل

ابری است بی‌خلاف که در سیر و در صهیل خیزند برق و رعد ز گام و ز کام او
بدزدد بال و ناف و مشک و ناخن از صهیل او عقاب چرخ و گاو ارض و پیل مست و شیر نر
از آنکه آتش تیغ و صهیل مرکب تو دو چشم حاسد کور و دو گوش کر دارد
وال در دریا بنالد چون کشد اسب صهیل گوهر اندر کان بگرید چون کند کلکت صریر
دلارارای او را تهنیت آرای یک خواهش صهیل ارغن و ارغون فرار ادهم و اشقر
ای بلال خوش‌نوای خوش‌صهیل مئذنه بر رو بزن طبل رحیل
چشم چرخ از غبار او شده کور گوش دهر از صهیل او شده کر
ای تیر هنر صهیل و برجیس لقا شعری فش و فرقدفر و ناهید صفا
بر تو صهیل اسب بود چون صفیر مرغ وز بیم تو صفیر بر اعدا صهیل گشت
صدای طعنه بلند است گوش هوش بدار که صوت مور در این مرحله صهیلی کرد