صندید

معنی کلمه صندید در لغت نامه دهخدا

صندید. [ ص ِ ] ( ع ص ، اِ ) مهتر دلاور. ج ، صنادید. || چیره. غالب. || باد تند. || سرمای سخت. || باران بزرگ قطره. || جماعت لشکر. || یوم حامی الصنادید؛ روز سخت گرم. ( منتهی الارب ).

معنی کلمه صندید در فرهنگ معین

(ص ) [ ع . ] (اِ. ص . ) ۱ - مرد بزرگ . ۲ - دلاور. ج . صنادید.

معنی کلمه صندید در فرهنگ فارسی

مردبزرگ وشجاع، دلاور، مهتر، بادشدید، سرمای سخت
۱ - مرد بزرگ مهتر سرور . ۲ - دلاور ۳ - سرمای شدید جمع : صنادید .

معنی کلمه صندید در ویکی واژه

مرد بزرگ.
دلاور.
صنادید.

جملاتی از کاربرد کلمه صندید

توئی سلطان والای معظم توئی صندید غطریف حلاحل