معنی کلمه صناعت در لغت نامه دهخدا
بدعت فاضلان منحوس است
این صناعت برای هرتدمیر.خاقانی.و در آیات براعت و معجزات صناعت... تأملی بسزا رود. ( کلیله و دمنه ). و در صناعت علم طب شهرتی داشت. ( کلیله و دمنه ). من در موقف تقصیر و قصور واقفم... و بقلت بضاعت و قصور صناعت معترف. ( تاریخ ترجمه یمینی ص 8 ). در صناعت بی نظیر و در عبارت مشارالیه. ( تاریخ ترجمه یمینی ص 255 ). وزیر ابوالعباس در صناعت دبیری بضاعتی نداشت. ( تاریخ ترجمه ٔیمینی ص 366 ).
دل من بر تو دارد استواری
که تو در هر صناعت دست داری.نظامی.گر نسخه روی تو به بازار برآید
نقاش ببندد در دکان صناعت.سعدی.
صناعة. [ ص ِ ع َ ] ( ع اِ ) صناعت. پیشه. ( منتهی الارب ). پیشه. کار. ( غیاث اللغات ). رجوع به صناعت شود. || صناعت در عرف خاصه علمی است منوط به چگونگی عمل که منظور از آن علم عین علم است ، خواه به ادامه عمل باشد، مانند: درزیگری و امثال آن و خواه ادامه عمل را در آن علم مدخلیتی نباشد، مانند: علم فقه ، منطق ، نحو و حکمت عملیه و مانند آن از آنچه که حصول علم بدان نیازمند به مزاولت در عمل نیست. و گاه صناعت را تعبیر کنند به هر عملی که آدمی چندان در آن علم ممارست ورزدکه در اثر ممارست آن علم پیشه او شود. هکذا یستفادمن حاشیه الچلبی علی المطول. ابوالقاسم در حاشیه مطول گفته که صناعت نام علمی است که از تمرین بر عمل حاصل شود و گاه صناعت گویند و از آن ملکه ای خواهند که بواسطه آن توانائی بر به کار بردن موضوعاتی برای غرضی از اغراض که برحسب امکان از روی بصیرت صادر شده باشد حاصل شود و مقصود از موضوعات آلاتی است که در آن آلات تصرفاتی شود، خواه آن آلات خارجیه باشند، مانند: درزیگری یا آلات ذهنیه باشند مانند: استدلال و اطلاق صناعت بر این معنی شائع است و اطلاق آن بر مطلق ملکه ٔادراک هم ممالا بأس فیه و برخی گفته اند که صناعت ملکه ای است نفسانیه که افعال اختیاریه از آن صادر می گردد؛ بدون فکر، کذا فی الجرجانی. ( کشاف اصطلاحات الفنون ). || مصنوع. ساخته. پرورده :
نساج نسبتم که صناعات فکر من