صلم
معنی کلمه صلم در فرهنگ معین
معنی کلمه صلم در فرهنگ عمید
۲. [قدیمی] از بیخ و بن بریدن.
۳. [قدیمی] کندن گوش یا بینی.
معنی کلمه صلم در فرهنگ فارسی
معنی کلمه صلم در ویکی واژه
در علم عروض اسقاط وتد مفعولات است، «مفمو» بماند. «فع لن» به جای آن بنهند و فع لن چون از مفعولات خیزد، آن را «اصلم» خوانند.
جملاتی از کاربرد کلمه صلم
نیست از پیغام وصلم حاصلی جز سوختن خار را یاد گلستان سوی آتش می کشد
هرگز غبار حسرت دور از دلم نشد هرگز ز صد مراد یکی حاصلم نشد
میرم و همچنان رود نام تو بر زبان من ریزم و همچنان بود مهر تو در مفاصلم
طمع که سر به زمین داد آبرویم را به جوی حاصلم آرد به جرعه آب عوض
منم آن کس ، که از مکام تست آمده حاصلم همه اغراض
به وصلم یعنی ایام جوانی به لعلم یعنی آب زندگانی
نه حاصلم از عشق بغیر از الم دل نه واصلم از دوست بغیر از طمع خام
بیا و درد هجران را دوا ده ز شربتخانه وصلم شفا ده
صد شکر که نیستم من از بیخبران گه مست ز وصلم و گهی از هجران
واصلم کن عین گردانم عیان جان کنون و جسم رفتم ازمیان