صلبی. [ ص ُ ] ( ص نسبی ) منسوب به صلب. اَبی. پدری. مقابل بطنی و امی : برادر صلبی ؛ برادر پدری. برادر صلبی و بطنی ؛ برادر ابوینی ، برادر پدری و مادری. صلبی. [ ص ُ ] ( ص نسبی ) منسوب به صلب که بطنی است از بنی سامة. ( از الانساب سمعانی ). صلبی.[ ص ُل ْ ل َ بی ی ] ( ع اِ ) صُلَّب. سنگ فسان. سنگی که بدان جلا دهند. ( منتهی الارب ). رجوع به صُلَّبیَّة شود.
معنی کلمه صلبی در فرهنگ عمید
۱. [مجاز] ویژگی خواهران یا برادرانی که فقط از جانب پدر مشترک باشند. ۲. مربوط به پدر. ۳. مربوط به یک نسل.
معنی کلمه صلبی در فرهنگ فارسی
صلب سنگ فسان سنگی که بدان جلا دهند
جملاتی از کاربرد کلمه صلبی
بخلوت حرمم زان گریخت نقطه صلبی که صدر دفتر دیوان من پر از گهر آمد
به نوعی مایعات بیضه گردد صلب از گرمی که هرچندش به جوشانی شود صلبیتش کمتر
«وَ زَکَرِیَّا إِذْ نادی رَبَّهُ» ای و اذکر لهم قصّة زکریا اذ دعا ربه، «رَبِّ لا تَذَرْنِی فَرْداً» ای وحیدا بلا ولد یعیننی علی دینک و یکون لی خلفا صالحا. «وَ أَنْتَ خَیْرُ الْوارِثِینَ» ای خیر من یرث لانّک لا یزول ملکک و من سواک اذا ورثوا زالت املاکهم. و قیل معناه هب لی وارثا من صلبی یا خیر الوارثین. و انّما سمّی اللَّه وارثا لقوله: «إِنَّا نَحْنُ نَرِثُ الْأَرْضَ وَ مَنْ عَلَیْها»، و قیل و کل الامر فی سؤال الولد من اللَّه الیه، فقال ان لم تجعل وارثا سواک فانّی اعلم انّک خیر الوارثین.
و همچنین هنگام فراغت از مشغولی و بوقتِ عزِّ توانگری از ذلِّ درویشی و در نعمتِ شادی از محنتِ دلتنگی و در صحّتِ مزاجِ تن از عوارضِ بیماری و در فراخیِ مجالِ عمر از تنگیِ نفسِ باز پسین یاد آر تا حقِّ هر کسی پیش از فواتِ فرصت و ضیاعِ وقت گزارده شود، زیراک این دهگانه احوال همه برادرانِ صلبی مشیّتاند که ایشان را آسمان دو دو بیک شکم زاید و توأمانِ رحمِ فطرتاند که از پیِ یکدیگر نگسلند و چون بزمین آیند، قابلهٔ وجود بیفاصله نافِ ایشان بیکجا زند و بهترینِ مخلوقات درین معنی چنین میفرماید : اِغتَنِم خَمسا قَبلَ خَمسٍ شَبَابَکَ قَبلَ هَرَمِکَ وَ صِحَّتَکَ قَبلَ سَقَمِکَ وَ غِنَاکَ قَبلَ فَقرِکَ وَ فَرَاغَکَ قَبلَ شُغلِکَ وَ حَیَاتَکَ قَبلَ مَمَاتِکَ. وای ملک، در ذمّتِ عقلِ تو هیچ حقّ واجبالاداتر از عمر نیست که چون اجل حالّ گردد، گزارشِ آن محال باشد و در فوایدِ مکتوبات خواندم که اامام احمدِ غزّالی ، رَحِمَهُ اللهُ، روزی در مجمعِ تذکیر و مجلس وعظ روی بحاضران آورد و گفت: ای مسلمانان، هرچ من در چهل سال از سرِ این چوبپاره شما را میگویم، فردوسی دریک بیت گفتست؛ اگر بر آن خواهید رفت، از همه مستغنی شوید :
بین او و سپاه اعراب به رهبری عدنان جنگی درگرفت که با پیروزی بخت النصر پایان یافت. وی عده زیادی از مردم را کشت و اسیر کرد؛ طوری که امکان توقف برای دیگر مردم نمانده بود. لذا هر کس به سمتی گریخت. عدنان نیز با فرزندان خود به سوی یمن رفت و در آن جا سکنی گزید تا این که از دنیا رفت. وی ده پسر به یادگار گذاشت؛ اما نور روشن رسول خدا به معد یکی از فرزندانش منتقل گردیده بود. نوری که از صلبی به صلبی منتقل میشد تا سرانجام رسول خدا متولد شد.
آنکه در بخشش رادست به رادی چو علی آنکه در مذهب صلبست و به صلبی چو عمر
از گرمی ملایمت او برون رود در صلب کان طبیعت صلبیت از حدید
چو پیوند جان است مسکین پدر ندارد ز فرزند صلبی گذر
رنگ صلبیه سفید و کمی متمایل به رنگ آبی است که در برخی از افراد با پوست تیره، ممکن است کمی تیرهتر باشد. این وضعیت تنها به دلیل افزایش رنگدانه رخ میدهد و معمولاً نگرانکننده نخواهد بود. اما زمانی که افراد این لکههای قهوهای را در عنبیه چشم یا به ویژه روی صلبیه میبینند، اغلب نگران میشوند.
در این بیماری مادرزادی، استخوان بسیار ترد و شکننده میشود. افراد دارای این بیماری در طول عمر خود، دچار شکستگیهای متعدد میشوند. صلبیه اغلب بیماران آبیرنگ است.
در دین محمد چو عمر صلبی اگر چند بر طرف زبان داری احکام اوایل