معنی کلمه صلایه در لغت نامه دهخدا
از برگ چون صحیفه بنوشته شد زمین
وز ابر چون صلایه سیمین شد آسمان.فرخی.گرز او مغفر چون سنگ صلایه شکند
در سرش مغز چو خایسک که خایه شکند.منوچهری.از غصه جزٔجزء وجودم گره شده ست
بازوی عیش نیست حریف صلایه ام.شیخ کاشی ( از آنندراج ).