صقل

معنی کلمه صقل در لغت نامه دهخدا

صقل. [ ص َ ]( ع مص ) زدودن چیزی را. ( منتهی الارب ). بزدائیدن. ( دهار ). بزدائیدن چیزی. ( مصادر زوزنی ). روشنگری. زدودن کارد و شمشیر. پرداخت. روشن کردن. صقال :
صقلش از مالش سریشم و شیر
گشته آیینه وار عکس پذیر.نظامی.نداند چو رومی کسی نقش بست
گه صقل چینی بود چیره دست.نظامی.|| لاغر گردانیدن ناقه را. || زدن کسی را بزمین. || زدن کسی را بچوب دستی. ( منتهی الارب ).
صقل. [ ص ُ ] ( ع اِ ) پهلو. ( منتهی الارب ). پهلوی مردم. ( مهذب الاسماء ). || تهیگاه. ( منتهی الارب ). تهیگاه اسب. ( مهذب الاسماء ). لغتی است در سقل ( تهیگاه ). ( تاج المصادر بیهقی ). || ( ص ) سبک از ستور. ( منتهی الارب ).
صقل. [ ص َ ق ِ ] ( ع ص ) مختلف در رفتار. || اسب کم گوشت. || اسب دراز تهیگاه و میان. ( منتهی الارب ). اسبی پهلوآور. ( مهذب الاسماء ).
صقل. [ ص ُ ق َ ] ( اِخ ) نام شمشیر عروةبن زیدالخیل است. ( منتهی الارب ).

معنی کلمه صقل در فرهنگ معین

(صَ ) [ ع . ] ۱ - (مص م . ) جلا دادن . ۲ - (اِ مص . ) جلا، پرداخت .

معنی کلمه صقل در فرهنگ فارسی

۱ - ( مصدر ) زدودن چیزی را جلا دادن ۲ - ( اسم ) روشنگری پرداخت صقال .
نام شمشیر عروه بن زید الخیل است

معنی کلمه صقل در ویکی واژه

جلا دادن.
جلا، پرداخت.

جملاتی از کاربرد کلمه صقل

مصقله است این علم، زنگ جهل را چیز نزداید مگر کاین مصقله
عبدالله بن احمد بن سلیم اسوانی از مبلغان فاطمی در سده چهارم هجری قمری بود. تاریخ زاد و مرگ او نمایان نیست. با توجه به سفرش در ۳۶۵ ق/۹۷۵ م به شهر المریس، می‌توان گمان برد که در سده چهارم هجری/دهم میلادی می‌زیسته است. بر اساس پیمانی که میان مسلمانان مصر و اهالی نوبه بسته شده بود، آنها موظف بودند همه ساله در زمان صلح، اسیران و اموالی را به سرزمین مصر بفرستند، چون این کار متوقف شده بود، ابوالحسن معروف به «جوهر صقلی» فرمانروای مصر، ابن سلیم را به نوبه فرستاد تا مسئله را یادآوری کند و او توانست شاه نوبه را متقاعد کند تا پرداخت اموال و اسیران را از سر بگیرد.
آن دل که گشته اینه از مصقل رضا خوب از بد آنچه روی دهد رد نمی کند
مرآت دل به مصقله ذکر پاک کن تا روی دوست را بنماید معاینه
او خطبه به نام خلیفه عباسی در یمن را متوقف ساخت، و از آن پس خطبه در آن سرزمین به نام خلیفه فاطمی گفته شد. او به فرماندگی جوهر صقلی به ضد سپاه آپتکین تاخت و در سال ۳۶۸ هجری بر دمشق چیره شد.
ابن فقیه همدانی پس از شرح لشکرکشی مصقله به طبرستان به دوران معاویه می‌نویسد: سپس عبیدالله بن زیاد بین ابی سفیان، محمد بن اشعث کندی را به ولایت طبرستان فرستاد. ابن اشعث با طبری‌ها صلح کرد و با آنان پیمان نوشت بدینگونه اورا مهلت دادند تا پا به درون طبرستان نهاد و طبریان در آن حال تنگه را بر او گرفتند و فرزندش ابوبکر را کشتند و چشمش را درآوردند لیکن ابن اشعث رهایی یافت. پس از آن مسلمانا در آن مرز می‌جنگیدند ولی از رفتن به درون زمین دشمن یعنی طبرستان پرهیز همی داشتند.
سهی قدی که مثالش نه ماه در کشمیر پریرخی که همالش نه ترک در صقلاب
کف نیلوفر اگر نایب مصقل گردد نشود از دل من زنگ زدا در کشمیر
بعد از مرگ کافور ابوالفوارس احمد بن علی به امارت مصر منصوب شد. حکومت اخشیدی بعد از مرگ کافور رو به ضعف نهاد. خلیفه فاطمی المعز لدین الله از این فرصت استفاده کرد و سردار خودش جوهر صقلی را برای فتح مصر فرستاد. جوهر در سال ۳۵۸ مصر را متصرف شد و احمد بن علی را به قتل رساند و به حکومت اخشیدی پایان بخشید.
تا ز آیینه ایام برد زنگ ملال آرد از قوس قزح ابر بهاری مصقل
آنی که به فرمودهٔ رای تو زداید زآئینه شب مصقل مه زنگ ظلم را
صقلاب و ژرمن است تو گوئی بیکدگر اعلان حرب داده هویدا و در علن
صقلاب ناحیتی است مشرق وی بلغار اندرونی است و بعضی از روس و جنوب وی بعضی از دریای کرز است و بعضی از روم و مغرب وی و شمال وی همه بیابان‌های ویرانی شمال است… و بعضی به روسیان مانند.
زنگ ز مرآتِ دل عشق تواند سترد آینة عقل را عشق زند مصقله
این استحکامات در دوران حکومت منصور بن ابی عامر و خیران الصقلبی توسعه یافت و هدفش حفاظت از بزرگ‌ترین شهر منطقه در آن زمان یعنی پچینا بود.
دمی مرآة جانت را بذکر حق مصقل کن که تا گردد ز خورشید جمال دوست نورانی