۱ - ( مصدر ) زدودن چیزی را جلا دادن ۲ - ( اسم ) روشنگری پرداخت صقال . نام شمشیر عروه بن زید الخیل است
معنی کلمه صقل در ویکی واژه
جلا دادن. جلا، پرداخت.
جملاتی از کاربرد کلمه صقل
مصقله است این علم، زنگ جهل را چیز نزداید مگر کاین مصقله
عبدالله بن احمد بن سلیم اسوانی از مبلغان فاطمی در سده چهارم هجری قمری بود. تاریخ زاد و مرگ او نمایان نیست. با توجه به سفرش در ۳۶۵ ق/۹۷۵ م به شهر المریس، میتوان گمان برد که در سده چهارم هجری/دهم میلادی میزیسته است. بر اساس پیمانی که میان مسلمانان مصر و اهالی نوبه بسته شده بود، آنها موظف بودند همه ساله در زمان صلح، اسیران و اموالی را به سرزمین مصر بفرستند، چون این کار متوقف شده بود، ابوالحسن معروف به «جوهر صقلی» فرمانروای مصر، ابن سلیم را به نوبه فرستاد تا مسئله را یادآوری کند و او توانست شاه نوبه را متقاعد کند تا پرداخت اموال و اسیران را از سر بگیرد.
آن دل که گشته اینه از مصقل رضا خوب از بد آنچه روی دهد رد نمی کند
مرآت دل به مصقله ذکر پاک کن تا روی دوست را بنماید معاینه
او خطبه به نام خلیفه عباسی در یمن را متوقف ساخت، و از آن پس خطبه در آن سرزمین به نام خلیفه فاطمی گفته شد. او به فرماندگی جوهر صقلی به ضد سپاه آپتکین تاخت و در سال ۳۶۸ هجری بر دمشق چیره شد.
ابن فقیه همدانی پس از شرح لشکرکشی مصقله به طبرستان به دوران معاویه مینویسد: سپس عبیدالله بن زیاد بین ابی سفیان، محمد بن اشعث کندی را به ولایت طبرستان فرستاد. ابن اشعث با طبریها صلح کرد و با آنان پیمان نوشت بدینگونه اورا مهلت دادند تا پا به درون طبرستان نهاد و طبریان در آن حال تنگه را بر او گرفتند و فرزندش ابوبکر را کشتند و چشمش را درآوردند لیکن ابن اشعث رهایی یافت. پس از آن مسلمانا در آن مرز میجنگیدند ولی از رفتن به درون زمین دشمن یعنی طبرستان پرهیز همی داشتند.
سهی قدی که مثالش نه ماه در کشمیر پریرخی که همالش نه ترک در صقلاب
کف نیلوفر اگر نایب مصقل گردد نشود از دل من زنگ زدا در کشمیر
بعد از مرگ کافور ابوالفوارس احمد بن علی به امارت مصر منصوب شد. حکومت اخشیدی بعد از مرگ کافور رو به ضعف نهاد. خلیفه فاطمی المعز لدین الله از این فرصت استفاده کرد و سردار خودش جوهر صقلی را برای فتح مصر فرستاد. جوهر در سال ۳۵۸ مصر را متصرف شد و احمد بن علی را به قتل رساند و به حکومت اخشیدی پایان بخشید.
تا ز آیینه ایام برد زنگ ملال آرد از قوس قزح ابر بهاری مصقل
آنی که به فرمودهٔ رای تو زداید زآئینه شب مصقل مه زنگ ظلم را
صقلاب و ژرمن است تو گوئی بیکدگر اعلان حرب داده هویدا و در علن
صقلاب ناحیتی است مشرق وی بلغار اندرونی است و بعضی از روس و جنوب وی بعضی از دریای کرز است و بعضی از روم و مغرب وی و شمال وی همه بیابانهای ویرانی شمال است… و بعضی به روسیان مانند.