صقالت

معنی کلمه صقالت در لغت نامه دهخدا

صقالت. [ ص ِ ل َ ] ( ع مص ) صیقل کردن. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ) : جوهر مظلم او در صقالت و صفوت بحدی می کشد که عکس نمای محاسن و صورکم فاحسن صورکم می گردد. ( سندبادنامه ص 52 ).

معنی کلمه صقالت در فرهنگ معین

(ص لَ ) [ ع . صقالة ] (اِمص . ) صیقل خوردگی .

معنی کلمه صقالت در فرهنگ عمید

زدودگی و جلا.

معنی کلمه صقالت در فرهنگ فارسی

( اسم ) صیقل خوردگی زدودگی .

معنی کلمه صقالت در ویکی واژه

صیقل خوردگی.

جملاتی از کاربرد کلمه صقالت

ای عزیز چون در مبادی اشراق انوار جلال وهم و عقل در زاویۀ عدم متواری شوند بر لوح دل اگرچه مهذب بود و مستعد که نقش کندو چون حجاب عزت برنخیزد عکس چگونه ظاهر شود بر آینۀ صقالت یافتۀ دل؟
منم آن آینه که از هر رنگ داده مهرت صقالت است مرا
و چون آیینه دل در کمال صقالت بود نوری چون نور خرشید که در آینه صافی ظاهر شود پدید آید که نظر از قوت شعاع او برو ظفر نیابد البته.
رخسار تو مرآت صقالت زده است مرآت صقیل را به زنگار مده
گر نیستی صقالت رایت ز آه حلق بودی گرفته آینه آفتاب زنگ