صفرت

معنی کلمه صفرت در لغت نامه دهخدا

صفرت. [ ص ُ رَ ] ( ع اِمص ) رجوع به صفرة شود.
صفرة. [ ص َ رَ ] ( ع مص ) یک بار گرسنه شدن. ( منتهی الارب ).
صفرة. [ ص َ رَ ] ( اِخ ) حفصی گوید: موضعی است به یمامة. ( معجم البلدان ).
صفرة. [ ص ُ رَ ] ( ع اِمص ) صفرت. زردی. ( منتهی الارب ) ( غیاث اللغات ) ( مهذب الاسماء ): در تفسره صفرت او نگریست بدانست که جوان در تب مطبق عشق است. ( سندبادنامه ص 189 ). || ( مص ) زرد شدن. ( ترجمان علامه جرجانی ). || سیاهی ، از لغات اضداد است. ( منتهی الارب ). || ( اِ ) علم است بز را. ( منتهی الارب ).

معنی کلمه صفرت در فرهنگ معین

(صُ رَ ) [ ع . صفرة ] ۱ - (مص ل . ) زرد شدن . ۲ - (اِمص . ) زردی .

معنی کلمه صفرت در فرهنگ عمید

زردی.

معنی کلمه صفرت در فرهنگ فارسی

زردی، رنگ زرد مانند رنگ زر
۱ - ( مصدر ) زرد شدن . ۲ - ( اسم ) زردی .

معنی کلمه صفرت در ویکی واژه

صفرة
زرد شدن.
(اِم
زردی.

جملاتی از کاربرد کلمه صفرت

و مقصود از نهادن این کتاب شرح اخلاط این کیمیاست که به حقیقت کیمیای سعادت ابدی است و این کتاب را بدین معنی «کیمیای سعادت» نام کردیم و نام کیمیا بر وی اولیتر. چه، تفاوت میان مس و زر بیش از صفرت و رزانت نیست و ثمرهٔ آن کیمیا بیش از تنعم دنیا نیست و مدت دنیا خود چند است و نعمت دنیا خود چیست؟ و تفاوت میان صفات بهائم و صفات ملائکه چندان است که از اسفل سافلین تا به اعلی علیین و ثمرت وی سعادت ابدی است که مدت وی را آخر نیست و انواع نعیم وی را نهایت نیست و هیچ کدورت را به صفای نعیم وی راه نیست. پس نام کیمیا جز بدین کیمیا عاریت است.
مصطفی گفت: کسی که در نماز تأخیر افکند و حقوق آن بجای نیارد او را منافق نام کرد، فی قوله صلّی اللَّه علیه و آله و سلم: تلک صلاة المنافق، یجلس یرقب الشمس حتی اذا اصفرت و کانت بین قرنی الشیطان، قام فنقر اربعا لا یذکر اللَّه فیها الّا قلیلا» و قال صلّی اللَّه علیه و آله و سلم لعلی «یا علی، لا تؤخّر الصلاة اذا آنت و الجنازة اذا حضرت و الایم اذا وجدت لها کفوا»
یرقان است ز بیم کف دستت زر را باور ار نیستت اینک بنگر صفرت عین
اکرم به اصفر راقت صفرته جواب آفاق ترامت سفرته
در سر گرفته با نقط کلک اصفرت گلگون آسمان هوس خال ابرشی
عین بصفرتهایری وجه‌المنی هی تقمع السوداء بالصفراء
و لا یغررک حظّ اخیک منها اذا صفرت یمینک من جداها
صفرت ز وجل خیزد از آنست‌که دینار هست از فزع جود تو باگونهٔ اصفر