صفتی

معنی کلمه صفتی در فرهنگستان زبان و ادب

{adjectival} [زبان شناسی] دارای ویژگی صفت

جملاتی از کاربرد کلمه صفتی

ای فرشته صفتی کز سر تعظیم و جلال زیر ران شدست ابلق شام و سحرت
ببر تو این دل زارم گر آدمی زادی نه آدمی صفتی در فرشته اخلاقی است
این استقرا در صورتی است که همهٔ افراد مورد نظر بررسی نشده باشند. به این صورت که ما در تعدادی از آن‌ها صفتی معین بیابیم و سپس حکم کنیم که همهٔ افراد آن موضوع دارای آن صفت هستند.
ولیکن جاه به چهار طریق طلب توان کرد. دو حرام است و دو مباح، اما آن دو که حرام است یکی بود که به اظهار عبادت طلب جاه کند و این حرام بود و ریا باشد که عبادت باید که خالص خدای را بود، چون جاه بدان طلب کند حرام بود. دوم آن که تلبیس کند و خویشتن به صفتی فرانماید که نبود. مثلا گوید که من علوی ام یا از فلان پیشه دانم و نداند و این همچنان باشد که مالی به تلبیس طلب کند و اما آن دو که مباح است آن بود که به چیزی طلب کند که اندر آن تلبیس نباشد و عبادتی نبود و دیگر بدان که عیب خویش بپوشد که اگر فاسق بود و معصیت خویش پوشیده دارد تا وی را به نزدیک سلطان جاهی بود، نه برای آن که تا پندارد که پارساست، آن نیز رخصت است.
اگر چراغ دلی، دان که راه خانه کجاست وگر خداصفتی، دان که کدخدات منم
مرکز دایرهٔ ملک ابوالقاسم بیک که ز آصف صفتی عز سلیمان دارد
۱- استقرای ناقص; بررسی و پژوهیدنِ چندین مورد در یک جامعهٔ آماری که موارد بررسی‌نشده را هم نیز در بر می‌گیرد. برای نمونه بدون بررسی کردنِ تمام شهروندان یک کشور، چند تن از آن‌ها را دارای صفتی بدانیم و سپس حکم کنیم که تمام شهروندان آن کشور دارای آن صفت می‌باشند؛ به‌این دلیل که این بررسی تمام شهروندان آن کشور را دربرنمی‌گیرد نتیجهٔ برگرفته از استقرای ناقص گمانی و احتمالی است، نه یقینی.
خدایگان صفتی ‌کز خدایگان و خدای نصیب او همه اقبال و عِزّ و تمکین است
سید قدسی صفتی کامدند شاهد معصومی او کاینات
هنگامی که شاعر یا نویسنده، صفتی را در فرد یا پدیده‌ای آنچنان برجسته نشان دهد که در عالم واقع امکان دستیابی به آن صفت در آن حد و اندازه وجود نداشته باشد، آرایه اغراق آفریده می‌شود. البته این ادعای غیرممکن باید به گونه‌ای بیان شده باشد که باعث افزایش گیرایی سخن گردد و شعار گونه وغیر واقعی جلوه نکند.
در صورت حورا صفتی نیست ز حسنش من دیده ز دیدار چنان حور گرفتم
دریغا از جوش دیگ دل مصطفی که «کانَ یُصَلِّی و فی قَلْبِهِ أزیزٌ کأَزیزِ المِرْجَل»! گفت: جوش دل مصطفی از مسافت یک میل شنیدندی؛ باش تا بدانی که این جوش که شنید، ابوبکر صفتی شنیده باشد، اما باش تا این حدیث با تو غمزه بزند که «إِنَّ اللّهَ یُحِبُّ کُلَّ قَلْبِ حَزینِ»، دانی که چون این حزن ترا قبول کند چه گویی؟ این بیتها گویی: