صفاهان

معنی کلمه صفاهان در لغت نامه دهخدا

صفاهان. [ ص ِ ] ( اِخ ) مخفف اصفهان است :
تب زده زهر اجل خورد و گذشت
گلشکرهای صفاهان چه کنم.خاقانی.هادی امت و مهدی زمان کز قلمش
قمع دجال صفاهان به خراسان یابم.خاقانی.ای خراسان ترا شهاب نزیست
وی صفاهان ترا مجال نماند.خاقانی.ز پیروزی چرخ پیروزه رنگ
نبودش بسی در صفاهان درنگ.نظامی.کنون سر همه التفاتها آن است
که یک دوسال دهی رخصت صفاهانم.صائب.رجوع به اصفهان شود.
صفاهان. [ ص ِ ] ( اِ ) نام پرده ای از موسیقی که آن را در آخر شب سرایند. ( آنندراج ) :
راست نهادند پرده هاش و به بختم
پرده کژ دیدم از ستای صفاهان.خاقانی.ور پرده عشاق صفاهان و حجاز است
از حنجره مطرب مکروه نزیبد.سعدی.

معنی کلمه صفاهان در فرهنگ معین

(ص ) (اِ. ) ۱ - سپاهان ، اسم شهر اصفهان . ۲ - یکی از نواهای موسیقی قدیم .

معنی کلمه صفاهان در فرهنگ عمید

= اصفهان: ور پردۀ عشاق صفاهان و حجاز است / از حنجرۀ مطرب مکروه نزیبد (سعدی: ۹۵ حاشیه ).

معنی کلمه صفاهان در فرهنگ فارسی

اصفهان
۱ - اصفهان . ۲ - ( اسم ) پرده ای است از موسیقی قدیم که آن را در آخر شب می سرودند .

معنی کلمه صفاهان در ویکی واژه

سپاهان، اسم شهر اصفهان.
یکی از نواهای موسیقی قدیم.

جملاتی از کاربرد کلمه صفاهان

همچون درخت طوبی از اعتدال موسم در چار فصل باشد صاحب ثمر صفاهان
در غریبی می توان گل چید از افکار من در صفاهان بو ندارم سیب اصفاهانیم
در صفاهان ز فرط رنج و ملال همه از یاد من برفت امسال
چند بی سرمه مشکین سوادت باشم؟ می پرد چشم من ای خاک صفاهان مددی
زند گرد راهت سیلی بروی کحلی اصفاهان به پابوس تو می آیند از هر سو تماشایی
غالب شیعه دوازده امامی بود و مثل اکثر شاعران هندی یا مهاجر به هند، مانند عرفی، صائب، کلیم و… شیفته نجف اشرف بود. وی در شعری می‌گوید: «در نجف مردن خوش است و در صفاهان زیستن»
بس که بارید از هوا باران سر بسر نم کشید اصفاهان
خدا یگانا، از راه لطف عام، ایزد؛ سه چار مزرعه‌ام در قم و صفاهان داد
در صفاهان شدم به خانهٔ صدر شیخ عبدالحسین عالی قدر
حکمت این بود درین سیر و سفر صائب را که به جان تشنه دیدار صفاهان گردد
مدت سی سال هست کز سر اخلاص زنده چنین داشتم وفای صفاهان