صف آرایی
معنی کلمه صف آرایی در فرهنگ فارسی
معنی کلمه صف آرایی در ویکی واژه
دسته بندی.
جملاتی از کاربرد کلمه صف آرایی
برخاسته اشکم به صف آرایی مژگان در بزم تو تکلیف نشستن نتوان کرد
از صف آرایی ما عشق فراغت دارد کثرت موج به دریا چه تواند کردن؟
عشق، خورشید و جهان شبنم بی بنیاد است از صف آرایی شبنم چه خطر دارد عشق؟
صف آرایی ز مژگان کرد چشمت از پی قتلم بلی خود عادت ترکان همیشه کارزار استی
می کند حور صف آرایی مژگان درخلد به امیدی که شود خار سر دیوارش
داده فرمان به مهابت که صف آرایی کن خون که بی حکم تو در پوست بجنبد هدرست
به صف آرایی خود محشر ازان می نازد که ندیده است صف آرایی مژگانی را
صف ترکان ختایی همه آراسته شد تا صف آرایی آن صف زده مژگان چه کند
عشق چون شعله کشد اشک دمادم چه کند؟ پیش خورشید صف آرایی شبنم چه کند؟
شها وارث تویی در مملکت تخت خلافت را بود الحق تو را مسندنشینی و صف آرایی