صعقه

معنی کلمه صعقه در لغت نامه دهخدا

( صعقة ) صعقة. [ ص َ ق َ ] ( ع مص ) بیهوش گردیدن. ( منتهی الارب ). بیهوش شدن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( مقدمه لغت میر سید شریف ). || ( اِمص ) بیهوشی. ( غیاث اللغات ) ( منتهی الارب ) :
باز از آن صعقه چو با خود آمدم
طور برجا بد نه افزون و نه کم.مولوی ( مثنوی ). || ( اِ ) آتش که از آسمان افتد. ( منتهی الارب ) :
گر جهان فتنه گیرد از چپ و راست
و آتش صعقه پیش و پس باشد.سعدی.|| دم صور. ( منتهی الارب ).

معنی کلمه صعقه در فرهنگ معین

(صَ قَ یا قِ ) [ ع . صعقة ] ۱ - (مص ل . ) بی هوش گردیدن . ۲ - (اِمص . ) بی هوشی .

معنی کلمه صعقه در فرهنگ عمید

۱. بیهوش شدن از شدت ترس یا از شنیدن صدای هول انگیز، بیهوشی.
٢. (اسم ) = صاعقه

معنی کلمه صعقه در فرهنگ فارسی

۱ - ( مصدر ) بیهوش گردیدن . ۲ - ( اسم ) بیهوشی . ۳ - سعق . ۴ - آتشی که از آسمان افتد .

معنی کلمه صعقه در ویکی واژه

صعقة
بی هوش گردیدن.
بی هوشی.

جملاتی از کاربرد کلمه صعقه

تجلی ربوبیت موسی را بود علیه السلام کوه طفیلی او بود نه او طفیلی کوه که «فلما تجلی ربه للجبل جعله دکا و خر موسی صعقا». از تجلی نصیب کوه تد کدک بود و نصیب موسی صعقه چون حق تعالی بر بوبیت تجلی کرد هستی موسی و کوه بماند اگرچه کوه پاره پاره شد و موسی بیهوش بیفتاد ولیکن حضرت ربوبیت پرورنده و دارنده بود وجود ایشان باقی گذاشت.
صعقهٔ در جان عالم افکنی کل موجودات را بر هم زنی
گر جهان فتنه گیرد از چپ و راست و آتش و صعقه پیش و پس باشد
پس گفت: الصعقه من الشیطان. هر که بانگی از او برآید آن نیست الا از شیطان و اینجا حاکم غالب کرده است که نه همه جایی چنین بود و شرح این خود او گفته است. یعنی اگر که تواند آن باطل کند و آن صعقه از او پدید آید از شیطان است.