صرصر

معنی کلمه صرصر در لغت نامه دهخدا

صرصر. [ ص َ ص َ ] ( ع ص ، اِ ) باد سرد. ( مهذب الاسماء ). باد سخت. ( دهار ). باد سخت و سرد. ( ترجمان جرجانی ) ( غیاث ). || باد تند. تندباد. ( غیاث ). باد بلندآواز. ( قاموس ). باد شدیدآواز. باد سخت آواز. ( منتهی الارب ). || باد سخت سرد. ( منتهی الارب ) :
جمال خواجه را بینم بهار خرم شادی
که بفزاید به آبانها و نگزایدش صرصرها.منوچهری.یکی پران تر از صرصر یکی بران تر از خنجر
سیم شیرین تر از شکر، چهارم تلخ چون دفلی.منوچهری.هر دم بوزد بعادیان بر
از مضرب حق باد صرصر.ناصرخسرو.خشم تو بخیزد همی چو صرصر
احوال مرا پرغبار دارد.مسعودسعد.چون بگاه رزم زخم خنجر او برق شد
ساعت حمله عنان رخش او صرصر گرفت.مسعودسعد.اندر تک ، دورتاز چون صرصر
در جولان گردگرد چون نکبا.مسعودسعد.هر پیل که ران تو برانگیخت بحمله
با تازش صرصر شد و با گردش نکبا.مسعودسعد.از فزع راه گشته لرزان انجم
وز شغب شب شده گریزان صرصر.مسعودسعد.بخواست جست ز من عقل و هش چو در من جست
ز چپ و راست چو برق و چو صرصر آتش و آب.مسعودسعد.و چون صرصر و نکبا در سبسب و بیدا رفتن ساخت. ( سندبادنامه ص 58 ).
کامکاری کی بود در پیش تیغت خصم را
پایداری کی بود در پیش صرصرکاه را.معزی.پشه کی جولان کند جایی که باد صرصر است.معزی.تو تنها گر بکوشی با سپاهی
چو قوم عاد بر بالای صرصر
چنانشان بازگردانی که از بیم
برادر سبق جوید بر برادر.ازرقی.شارشک پیل را بسنان بر زمین زند
لیکن نه مرد پنجه و بازوی صرصر است.اثیر اخسیکتی.لنگر شکوه باد کند دفع پس چرا
در چار لنگر است روان باد صرصرش.خاقانی.جز تیغ کفرشویش گازر که دیده آتش
جز تیر دیده دوزش درزی که دیده صرصر.خاقانی.هود هدایت است شاه ، اهل سریر عادیان
صرصر رستخیز دان قوت رای شاه را.خاقانی.بیخ دل را چو ریح صرصر کند
شاخ جان را ریاح بفرستد.خاقانی.دوران آفت است چه جوئی سواد دهر
ایام صرصر است ، چه سازی سرای خاک ؟

معنی کلمه صرصر در فرهنگ معین

(صَ صَ ) [ ع . ] (اِ. ) باد تند و شدید.

معنی کلمه صرصر در فرهنگ عمید

۱. باد تند، شدید، و سرد.
۲. [مجاز] اسب تندرو.

معنی کلمه صرصر در فرهنگ فارسی

نام دو ده است به بغداد:یا صرصر سفلی . شهری بود در طرف شمالی و در راه حاج واقع شده و جنب آن پلی از کشتیها ترتیب داده بودند برای رفتن به [ سیب ] . این مکان بنام [ صرصرالدیر ] معروف است زیرا دیری در آنجا بود. یا صرصر علیا . از قاری نهرالملک و در طرف جنوب [ سیب ] واقع بود.
بادتند، بادسخت، بادشدیدوسرد، تشبیه اسب تندرو
( اسم ) ۱ - باد سخت و سرد . ۲ - باد بلند آواز . ۳ - اسب و اشتر تندرو و جلد . یا صرصر کوه پیکر . اسب و شتر قوی هیکل و جلد . ۴ - جیرجیرک . ۵ - زنجره .
در نسخه حبیب السیر چاپ اول سنگی تهران آنرا از اقلیم چهارده شمرده است

معنی کلمه صرصر در دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی صَرْصَرٍ: باد سخت و سمی - باد بسیار سرد - باد پر سر و صدا ( که مستلزم سخت وزیدن نیز هست)
ریشه کلمه:
صرصر (۳ بار)
«صَرْصَرْ» (بر وزن دفتر) در اصل از مادّه «صَرّ» (بر وزن شرّ) به معنای محکم بستن است و به همین جهت کیسه ای را که در آن پول می گذاردند و در آن را محکم می بستند «صُرّه» (بر وزن طرّه) می نامیدند; سپس به بادهای بسیار سرد یا پر سر و صدا، و یا مسموم و کشنده، که انسان را هم در هم می پیچد اطلاق شده است. و شاید تندباد عجیبی که قوم عاد را در هم کوبید دارای همه این صفات سه گانه بوده است، و تکرار آن در واژه «صرصر» برای تأکید است، و از آنجا که این باد، هم شدید بوده است و هم سرد، هم پر سوزش و هم پر سر و صدا، این واژه به آن اطلاق شده است.
باد شدید. یا بسیار سرد. تکرار لفظ دالّ بر مبالغه است. این لفظ سه بار در قرآن مجید آمده است: فصلت:16- قمر:19- هاقّه:6 و هر سه وصف باد عذابی است که بر قوم عاد و زید . اما عاد با بادی بسیار سرد و فزون از حد هلاک شدند. در «روح» تحت عنوان بادیکه استظهار کردیم که‏آن باد طوفان را از بین برد استظهار کردیم که‏آن باد طوفان نبود بلکه باد سرد و سوزان غیر عادی بود که در اثر وزش پی در پی چند روزه، همه آنها را منجمد کرد و از بین برد.

معنی کلمه صرصر در ویکی واژه

باد تند و شدید.

جملاتی از کاربرد کلمه صرصر

مادگان لرزند از بیمش چو از صرصر درخت کودکان جنبند از هولش چو بر آتش سپند
تا پدید آمدم، از صرصر فقر چون پر کاه، وجودم لرزید
باغ تر است و تازه او خشک گیاه او منم رفته به صرصر غمش خشک گیاه من نگر
پیش او خصمان همه اعجاز نخل اند از قیاس حملهٔ او از پس خصمان چو باد صرصرست
یحیی بن یوسف صرصری (۱۱۹۲-۱۲۵۸) فقیه، لغوی، شاعر و صوفی بغدادی بود.
نیست یکدم شاه را بر مسند دولت قرار هم اکابر را دلی لرزان چو باد صرصر است
به گوشت هیچ می‌گوید که اینک می‌رسد از پی چو باد صرصر آن دیوانهٔ صحرا سپر یا نه
احمدآباد روستایی در دهستان قهاب صرصر بخش امیرآباد شهرستان دامغان استان سمنان ایران است.
نسب کاملش «جمال‌الدین ابوزکریا یحیی بن یوسف بن یحیی بن منصور بن مَعمَر بن عبدالسلام صرصری بغدادی» ذکر شده است. زاده ی صرصر، در دو فرسخی بغداد به‌سال ۱۱۹۲/ محرم ۵۸۸ بود. در بغداد، قرآن و حدیث، فقه و زبان‌شناسی آموخت، سپس به تصوف گرایید. صرصری نابینا بود، به هنگام حمله مغولان به بغداد او را کشتند.
ضیمران پایمال صرصر شد کله لاله ز افتخار گذشت
نه باک داشت همی خنجر تو از الماس ببرد گوی همی باره تو از صرصر
فتد از گرد هر جا گردبادی هست در هامون زمشت خاک ما روزی که صرصر دست بردارد
به هرکس صرصر تیغش وزیدی می توان گفتن اگر از اهل جنّت بود، واصل بر جهنّم شد