صدیع
معنی کلمه صدیع در فرهنگ معین
معنی کلمه صدیع در فرهنگ عمید
معنی کلمه صدیع در فرهنگ فارسی
معنی کلمه صدیع در ویکی واژه
شکافته، شکاف زده.
نیمه از هر چیز شکافته، به دو نیم.
صبح.
جملاتی از کاربرد کلمه صدیع
نشستهای ز دل تنگ بر در تصدیع دمیکه واشود این قفل عالمیست وسیع
تصدیع دادمت بکرم عفو کن زمن تا بر دعات ختم کنم بیت آخرین
تصدیع بیش ازین ندهد بنده شاه را آید سوی دعا و سخن مختصر کند
ما را به روز واقعه خاطر به آن خوش است کز خاک آستان تو تصدیع می بریم
می دهم تصدیع صائب چاره جویان را عبث از علاج درد من کی چاره می آید برون؟
این نامه مرسوله برش عرضه بدار از وجه کرم اینهمه تصدیع بکش
پس از مردن اگر بهر من آسایش گمان داری سرت گرد به تصدیع خمارم میتوان کشتن
قانع به کوه درد ز سنگ ملامتیم تصدیع اهل شهر چو مجنون نمی دهیم
مرا ز نکبت ایّام بر سر آن آمد که شرح آن نبود جز زیادت تصدیع
به تخفیفش از آن کردیم تعجیل که تصدیع آورد ناگه بتطویل