صدی

معنی کلمه صدی در لغت نامه دهخدا

صدی. [ ص َ دا ] ( ع اِ ) انعکاس آواز در کوه و گنبد و جز آن. بنات جبل. بنت الجبل. رجوع به صدا شود. || نوعی از ماهی سیاه دراز. || مرد لطیف تن. || تن آدمی بعد از مرگ او. ( منتهی الارب ) ( قطر المحیط ). تن مرده. ( مهذب الاسماء ). رجوع به صدا شود. || دماغ. ( منتهی الارب ) ( قطر المحیط ). رجوع به صدا شود. مغز سر. حشوالرأس. ( قطر المحیط ). || جای شنیدن سخن از سر. || بوم نر. ( منتهی الارب ). || کوکنک. ( مهذب الاسماء ). || بانگ بوم. ( قطر المحیط ). || ملخ سیاه که شب بانگ کند. ( منتهی الارب ). طائر یصر باللیل یقفز قفزاً. ( قطر المحیط ). || طائری است که از سر کشته برآید چون پوسیده گردد بقول جاهلیت. ( منتهی الارب )( قطر المحیط ). و رجوع به البیان و التبیین چ مطبعه ٔرحمانیه قاهره ج 1 ذیل ص 232 شود. || مرد دانا بمصالح شتران. ( منتهی الارب ) ( قطر المحیط ). || یقال : صم صداه و کذا اصم اﷲ صداه ؛ یعنی هلاک گرداند او را خدای. || ( اِمص ) تشنگی. || ( مص ) تشنه گردیدن. ( منتهی الارب ). عطش.
صدی. [ ص ُ دَ ] ( اِخ ) نام شمشیر ابوموسی اشعری است. ( منتهی الارب ).
صدی. [ ص ُ دَی ی ] ( اِخ ) نام اسپی است. ( منتهی الارب ).
صدی. [ ص ُ دَی ی ] ( اِخ ) آبی است. نام آبی است در شعر ورقةبن نوفل. ( منتهی الارب ).
صدی. [ ص ُ دَی ی ] ( اِخ ) ابن عجلان بن وهب الباهلی ، مکنّی به ابوامامة. وی صحابی است و در صفین با علی بوده و در شام سکونت جست و بحمص به سال 81 هَ. ق. درگذشت و او آخر کس از صحابه است که بشام بمرد. وی را در صحیحین 250 حدیث است. ( الاعلام زرکلی ص 430 ). و مرگ او در زمان خلافت عبدالملک بن مروان بود. ( مجمل التواریخ و القصص ص 305 ). و رجوع به الاصابة ج 3 ص 240 و رجوع به ابوامامة شود.
صدی ٔ. [ ص َ ] ( ع ص ) فلان ٌ صاغرٌ صَدی ٌٔ؛ یعنی او را ننگ و ناکسی لازم است. ( منتهی الارب ).

معنی کلمه صدی در فرهنگ فارسی

صدی .... ... در صد مثلا گویند صدی سه از فلان جنس یعنی سه در صد سه بخش از صد بخش .
ابن عجلان ابن وهب الباهلی مکنی بابی امامه

جملاتی از کاربرد کلمه صدی

سوختم از شوق، یاران راه حرفی وا کنید نامه ای انشا کنید و قاصدی پیدا کنید
و دشمنان دین که معادات ایشان فرض است یکی شیطان است و دیگر نفس امّاره، و نفس از شیطان صعب‌تر، که شیطان در مؤمن طمع ایمان نکند، از وی طمع معصیت دارد، باز نفس وی او را بکفر کشد، و از وی طمع کفر دارد. شیطان بلا حول بگریزد، و نفس نگریزد. یوسف صدیق آن همه بلاها بوی رسید از چاه افکندن، و ببندگی فروختن، و در زندان سالها ماندن، و از آن هیچ بفریاد نیامد، چنان که از نفس امّاره آمد، گفت: «إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ»، و مصطفی (ص) گفت: «اعدی عدوّک نفسک الّتی بین جنبیک».
صدیق با محمد بر هفت آسمانست هر چند کو به ظاهر در غار می‌نماید
کو قاصدی که نامه به باد صبا برد تا گردم از قلمرو بال هما برد
مسند مصر حقیقت ز تو تا چند تهی ای دو صد یوسف صدیق بقربان شما
نه قاصدی که ز مرغ شکسته بال وی‌ام برد سلام به آن نخل بوستان مراد
تا شدم چون نافه دور از ناف آهوی ختن می فرستم قاصدی هر دم ز بوی خویشتن
ال عال به مقاصدی در پنج قاره پرواز دارد و شبکه اروپایی آن بسیار توسعه یافته بوده و به شهرهای مهمی در روسیه، منطقه بالتیک و کشورهای مستقل همسود نیز خدمات رسانی می‌کند.
می‌ خور که فلک بهر هلاک من و تو قصدی دارد به جان پاک من و تو
کشت چون از کید اخوان در بدر یوسف صدیق ار نزد پدر
نه مقصدی‌ست معین نه مطلبی منظور چوگردباد همین بسته‌ام‌کمر به هوا