صدم

معنی کلمه صدم در لغت نامه دهخدا

صدم. [ ص َ ] ( ع مص ) کوفتن. ( منتهی الارب ). بهم باکوفتن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( مصادر زوزنی ). یقال : صدم الجدار صدماً؛ اذا ضربه بسده. ( بحر الجواهر ). || زدن چیزی سخت را به چیزی سخت مثل آن. ( منتهی الارب ). || رسیدن کاری بزرگ. ( منتهی الارب ). کاری صعب رسیدن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( مصادر زوزنی ). || راندن سخت. ( منتهی الارب ).
صدم. [ ص َ دُ] ( عدد ترتیبی ، ص نسبی ) صدیک. واقع در مرتبه صد.

معنی کلمه صدم در فرهنگ معین

(صَ ) [ ع . ] ۱ - (مص م . ) به هم کوفتن . ۲ - (مص ل . ) رسیدن کاری سخت .

معنی کلمه صدم در فرهنگ عمید

۱. زدن دو چیز سخت به هم، کوبیدن.
۲. رسیدن کاری سخت و بزرگ.

معنی کلمه صدم در فرهنگ فارسی

( صفت ) از مرتبه صد .
کوفتن

معنی کلمه صدم در ویکی واژه

به هم کوفتن.
رسیدن کاری سخت.

جملاتی از کاربرد کلمه صدم

"آلوده‌کننده می‌پردازد" اصلی است در حقوق مربوط به محیط زیست که در آن تصریح می‎شود شخص یا اشخاص آلوده‌کننده محیط زیست، ملزم به پرداخت هزینه‌های ناشی از صدمه به محیط زیست
نجد می گویم وز آن قصدم زمین یثرب است
بی‌نشانی مقصدم اما سراغ ما و من جامه‌ای دارد که پوشیده‌ست احرام مرا
از خدا چون به خود شود محجوب صدمت مرگ بر وی آرد کوب
ماهیی دیده ای که صدمَتِ شست نرساند به حلق او آزار
۳. نداشتن میدان مغناطیسی (بسیار کم حدود یک صدم میدان مغناطیسی زمین)
[یا] صبر کرامت کن و تسلیم و رضا یا صدمت قهر خویش ما را منمای
اگر دیگر بگویم باتو،ای دوست بدرد صدمت حق بر تنت پوست
قصدم به غمزه ستم‌انگیز می‌کنی هر دم به خون من مژه را تیز می‌کنی
سلطان شرق و غرب قزل ارسلان که نیست با صدمت رکابش ایام را توان
در آن زمان که کند صدمت طعان و ضراب زمین معرکه از خون صفدران مخضوب
صولت صیت جلال عالم جان را گرفت صدمت سلطان عشق باز علم برکشید