جملاتی از کاربرد کلمه صدفه
کنون زان صدفهای گوهر فشان برون ز انطیاخس نبینی نشان
چون ز مدح خادمان درگهت آبستن است این صدفهای معانی در ته دریای من
مدحش اندر طبعهای شاعران لؤلؤ شدست همچنان کاندر صدفها قطرۀ باران شود
زگلهایش که صد رنگ آشکارست صدفها پیش نقاش بهارست
شجرها نگر چون شررهای سوزان شمرها نگر چون صدفهای گوهر
اختیار و جبر ایشان دیگرست قطرهها اندر صدفها گوهرست
هنگام روز، نهرها را بینی که آبشان چون مروارید صدفها صافی است. آن چنان زلال که دیده را از دیدن بازنداشته باسرار درون خویش واقف می سازد.
زین صدفهای تیره دست بدار دُرِّ صافی ز قعر بحر در آر
اگر چه بحر به نعمت ز ابر هست فزون کمینه چیز صدفها پر درر دارد
آفرین برطبع خوبت کز صدفهای خرد همچو بحر علم فخرالدین گهر آسان دهد