معنی کلمه صدع در لغت نامه دهخدا
صدع. [ ص َدَ ] ( ع اِ ) بز کوهی و آهو و گورخر و شتر جوان قوی و توانا. || مرد نازک بدن لطیف اندام. || ریم و چرک آهن. || میانه میان دوچیز از هر نوع که باشد مثلاً میانه دو دراز و کوتاه و میانه دو جوان و پیر و میانه دو فربه و لاغر و میانه دو کلان و خرد. ( منتهی الارب ). الشی المتوسط بین الطویل و القصیر و الفتی و المسن. ( قطر المحیط ).
صدع. [ ص ِ ] ( ع اِ ) جماعت مردم. || پاره ای از هر چیزی. ( منتهی الارب ).
صدع. [ ص ُ دُ ]( ع اِ ) ج ِ صدیع. ( منتهی الارب ). رجوع به صدیع شود.