صحرائی

معنی کلمه صحرائی در لغت نامه دهخدا

صحرائی. [ ص َ ] ( ص نسبی ) منسوب به صحراء. بیابانی. بری. مقابل بستانی :
نکته او دانه و ارواحست مرغ
دانه زی مرغان صحرائی فرست.خاقانی.شبروان چون کرم شب تابنده صحرائی همه
خفتگان چون کرم قز زنده بزندان آمده.خاقانی.حلقه کردند او چو شمعی در میان
سجده کردندش همه صحرائیان.مولوی.همه دانند که من سبزه خط دارم دوست
نه چو دیگر حیوان سبزه صحرائی را.سعدی.
صحرائی. [ ص َ ] ( اِخ ) دهی از دهستان تبادکان بخش حومه شهرستان مشهد. دوهزارگزی شمال خاوری مشهد. جلگه. معتدل. سکنه 279 تن. آب آن از قنات. محصول آن غلات ، تریاک. شغل اهالی زراعت و مالداری ، قالیچه بافی. راه اتومبیل رو است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9 ).

معنی کلمه صحرائی در فرهنگ فارسی

دهی از دهستان تبادکان بخش حومه شهرستان مشهد

جملاتی از کاربرد کلمه صحرائی

میل هر یک به گور صحرائی او طلبکار گور تنهائی
چشم را بس بلند بارگهی طبع را برگشاده صحرائی
شهر تنگ است به دیوانه ی  ما لیک چه غم گوشه بادیه و دامن صحرائی هست
در ارمنستان انواع میوه و باغهای بزرگی شامل زردآلو، هلو، بادام، به، گیلاس، سیب، گلابی، آلبالو، گوجه و غیره وجود داشته و دارد. در کنار مواد غذایی که ارمنیان خود اقدام به تهیه آن‌ها می‌کردند سبزی‌های صحرائی نیز مورد توجه قرار داشت.
اکبر صحرائی (زاده ۱۳۳۹ در شیراز) نویسنده معاصر ایرانی است. او با رمان حافظ هفت برگزیده جایزه ادبی جلال آل احمد و سه دوره نیز برنده جایزه کتاب سال دفاع مقدس شده‌است.
آب‌انبار صحرائی خرمشاه یکی از آب‌انبارهای قدیمی شهر یزد است که در اوایل دوره پهلوی ساخته شده‌است. این آب‌انبار جهت تأمین آب آشامیدنی اهالی و کشاورزان محل مورد استفاده قرار می‌گرفته‌است و در مسیر یکی از زیارتگاه‌های زرتشتیان به نام شاهچراغ قرار دارد.
آن نهال سربلند و استوار مسلم صحرائی اشتر سوار
ای لاله صحرائی تنها نتوانی سوخت این داغ جگر تابی بر سینه آدم زن
از کفر و ز اسلام برون صحرائیست ما را به میان آن فضا سودائیست
زیر این طاق مقرنس نسزد منزل دل خانه سخت است مکان مردم صحرائی را
رفت لختی نیز آن ناهوشمند دید صحرائی دگر پر گوسفند
شدم ز شهر برون تا بکام دل نالم که شور را نبود چاره غیر صحرائی
بهاران بی گل رویت به داغ دل برون آریم چو لاله گر برون آیم به کوهی یا به صحرائی