صحبت

معنی کلمه صحبت در لغت نامه دهخدا

صحبت. [ ص ُ ب َ ] ( ع اِمص ) دوستی. خلطه. آمیزش. رفاقت. نشست و برخاست. همنشینی. مجالست :
ستد و داد مکن هرگز جز دستادست
که پسادست خلاف آرد و صحبت ببرد.ابوشکور.و مرا با این خواجه صحبت در بقیت سنه احدی و عشرین و اربعمائه افتاد... ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 104 ). و آنجا او را با خواجه پدرم رحمة اﷲ علیه صحبت ودوستی افتاد. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 242 ). و غرض من از آوردن نام این مردمان دو چیز است یکی آنکه با این قوم صحبت و ممالحت بوده است. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 245 ). پس دراز کن ای سلطان مسعود... دست خود را و دراز کند به بیعت هر که در صحبت تست. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 313 ).
ناز کن با من چندانکه کنی صحبت من
تا مگر صحبت دیرینه معادا نشود.منوچهری.مکن با اهل جهل ای یار صحبت
که زآن صحبت رسی هر دم به محنت.ناصرخسرو.بر زن و کودک کسان منگر
اگرت رغبت است صحبت حور.ناصرخسرو.غافل ساهی است از شناختن خویش
تا بتوانی مجوی صحبت غافل.ناصرخسرو.صحبت تو نیستم بکار ازیراک
صحبت آن را کت او شناخت نشائی.ناصرخسرو.ره راست جوئی فضولی مجوی
گرت آرزو صحبت اولیاست.ناصرخسرو.نیکنام از صحبت نیکان شوی
همچواز پیغمبر تازی بلال.ناصرخسرو.خوار کند صحبت نادان ترا
همچو فرومایه تن خوار خویش.ناصرخسرو.نقل است که مردی مدتی در صحبت ابراهیم بود مفارقت خواست کردن... ( تذکرة الاولیاء ).
با مردم نا اهل مبادا صحبت
کز مرگ بتر صحبت نااهل بود.خواجه عبداﷲ انصاری.همه کار تو باد با عقلا
دور بادی ز صحبت جهلا.سنائی.تا توانی مجوی صحبتشان
که نه ایشان نه نام و کنیتشان.سنائی.آنکه با یوسف صدیق چنین خواهد کرد
هیچ دانی چه کند صبحت او با دگران.سنائی.منشین با بدان که صحبت بد
گرچه پاکی تو را پلید کند.سنائی.کسی کش خرد رهنمون است هرگز
بگیتی ره و رسم صحبت نورزد
که صبحت نفاقی است یا اتفاقی
دل مرد دانا ازین هر دو لرزد
اگر خود نفاقی است جان را بکاهد
وگر اتفاقی بهجران نیرزد.سنائی.

معنی کلمه صحبت در فرهنگ معین

(صُ بَ ) [ ع . صحبة ] ۱ - (مص ل . ) همدمی کردن . ۲ - (اِمص . ) یاری ، همراهی . ۳ - همخوابی . ۴ - در فارسی به معنای : سخن گفتن ، گفتگو. ، ~ به میان آمدن موضوعی مطرح شدن و دربارة آن حرف زدن . ، ~ کسی گل کردن گرم و صمیمانه شدن صحبت ، با هم زیاد حرف زدن .

معنی کلمه صحبت در فرهنگ عمید

۱. گفتگو.
۲. مشغول شدن و پرداختن به چیزی.
۳. آمیزش جنسی، جماع.
۴. [قدیمی] یار و همدم شدن.
۵. [قدیمی] یاری و همدمی، معاشرت.
* صحبت کردن (داشتن ): (مصدر لازم ) ١. گفتگو کردن. ٢. [قدیمی] همنشینی کردن.

معنی کلمه صحبت در فرهنگ فارسی

لاری (ملا ) محمد باقر متخلص به صحبت شاعر ایرانی (و. حدود ۱۱۶۲ ه.ق .- ف. ۱۲۵۱ ه.ق . ) وی از مردم بیرم لار ( از توابع فارس ) است . در آغاز در مدرسه قریه رو نیز بتحصیل پرداخت . سپس بشیراز رفت و بفراگرفتن علوم مشغول شد . آنگاه به لار بازگشت و بامامت جماعت و تالیف رسایل پرداخت .وی در تاریخ و لغت فارسی و عربی و فنون ادب مهارت داشت . دیوان او حاوی بیش از ۳٠٠٠٠ بیت است .
یاروهمدم شدن ، یاری وهمدمی، معاشرت، گفتگو
۱ - ( مصدر ) یاری کردن همدمی کردن آمیزش کردن . ۲ - پرداختن به مشغول شدن به . ۳ - گفتگو کردن . ۴ - ( اسم ) همدمی یاری آمیزش خلطه نسشت و برخاست . ۵ - همراهی ملازمت . ۶ - همخوابی هم بستری جماع . ۷ - گفتگو . یا گرم شدن صحبت . گرم شدن گفتگو گل انداختن صحبت . یا گل انداختن صحبت . گرم شدن صحبت .

معنی کلمه صحبت در دانشنامه آزاد فارسی

(در لغت به معنی همراهی و هم نشینی و هم سخنی) اصطلاحی در عرفان. صوفیان گاه پیش از مقام تفرّد، و گاه پس از آن، سالک را به صحبت امر می کرده اند. صحبت در این جا، به معنی مراقبت از نفس در میان جمع است و در مقابل عزلت قرار دارد. رفیق صحبت و شیخ صحبت نیز دو اصطلاح متأخّر عرفانی دیگر است که با توجّه به همین معنی لغوی پدید آمده است. به این معنی که مشایخ، معمولاً برای هر سالکی، سالکی هم رتبۀ او را معیّن می کرده اند تا این هردو، واردات خود را برای یکدیگر گزارش کنند. این دو، نسبت به یکدیگر، رفیق صحبت خوانده می شوند. شیخ صحبت نیز، شیخی است که سالک، با ارشاد و اجازۀ شیخ هدایتش، به استفاده از او می پردازد. سالک، فرمان های شیخ صحبت را، تنها با تأیید شیخ هدایت، انجام می دهد. غزالی برای آداب صحبت ده شرط و کاشانی تا بیست شرط برشمرده است. مهم ترین چیزی که در آداب صحبت به آن توصیه کرده اند، نفی خودی و همدلی و همزبانی و همرازی مصاحبان است.

معنی کلمه صحبت در ویکی واژه

conversazione
discorso
صحبة
همدمی کردن.
یاری، همراهی.
همخوابی.
در فارسی به معنای: سخن گفتن، گفتگو. ؛ ~ به میان آمدن موضوعی مطرح شدن و دربارة آن حرف زدن. ؛ ~ کسی گل کردن گرم و صمیمانه شدن صحبت، با هم زیاد حرف زدن.

جملاتی از کاربرد کلمه صحبت

من ترک می و صحبت معشوق نگویم هر چند کند محتسب شهر هیاهو
هم مجلسِ عقلی تو و هم صحبتِ عشقی همخوابۀ صدقی تو و همدوشِ صفایی
دمی در صحبت یاری ملک خوی پری پیکر گر امید بقا باشد بهشت جاودانستی
گذشت عمرِ گرامی در انتظارِ وصال دریغ صحبتِ یاران و روزگارِ وصال