معنی کلمه صحاف در لغت نامه دهخدا
از صحاف مثنوی این پنجم است
در بروج چرخ جان چون انجم است.( مثنوی ).این جمع در منتهی الارب و اقرب الموارد و تاج العروس و دزی دیده نشدولی در فرهنگ ناظم الاطباء آمده است.
صحاف. [ ص ِ ] ( ع اِ ) ج ِ صَحفَه. ( منتهی الارب ) ( ترجمان علامه جرجانی ).
صحاف. [ ص َح ْ حا ] ( ع ص ، اِ ) مصحف فروش. ( ربنجنی ) ( معجم البلدان ). || آنکه کتاب را بخیه زند و جلد کند. جلدساز کتاب. ترتیب دهنده صحف. || فروشنده صحف. || کسی که در خواندن صحیفه خطا کند. ( اقرب الموارد ).