معنی کلمه صبور در لغت نامه دهخدا
از ین زمانه جافی و گردش شب و روز
شگرف گشت صبور و صبور گشت شگرف.کسائی.بدانست رامشگرش را ز دور
ازآن درد بر جای شد ناصبور.فردوسی.ایشان مردمانی صبورترند و بجان درمانده و جان را میکوشند. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 592 ).
در همه کاری صبور وز همه عیبی نفور
کالبد تو ز نور و کالبد ما ز لاد.منوچهری.گر بترسی ز ناصواب جواب
وقت گفتن صبور باش صبور.ناصرخسرو.بسته دو پای و دوخته دو دیده
تا کی بوم صبورکه نه بازم.مسعودسعد.پرده دری پیشه دوران بود
بارکشی کار صبوران بود.نظامی.صبوری از طریق عشق دور است
نباشد عاشق آنکس کو صبور است.نظامی.و در حلقه درویشان زاجرند و صبورند. ( گلستان ).
گفتی که صبور باش هیهات
دل موضع صبر بود، بردی.سعدی.چون نگفتی ای صبور و ای حلیم
کی بگفتی ای شجاع و ای کریم.مولوی.نیست انگارد پر خود را صبور
تا پرش درنفکند درشر و شور.مولوی.
صبور. [ ص َ ] ( اِخ ) نامی از نامهای خدای. || نام اسب نافعبن جبلة. ( منتهی الارب ).
صبور. [ ص َ ] ( اِخ ) دهی از دهستان طیبی سرحدی بخش کهگیلویه شهرستان بهبهان. 7هزارگزی جنوب قلعه ٔرئیسی مرکز دهستان. 125هزارگزی خاور راه اتومبیل رو باغ ملک. کوهستانی ، سردسیر. مالاریائی. سکنه 100 تن. آب از چشمه. محصول آن غلات ، پشم ، لبنیات. شغل اهالی زراعت و حشم داری ، صنایع دستی قالی بافی. ساکنین از طایفه طیبی می باشند. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6 ).
صبور. [ ص َ ] ( اِخ ) دهی از دهستان کرگاه بخش ویسیان شهرستان خرم آباد. 7هزارگزی جنوب ماسور. 7هزارگزی جنوبی اتومبیل رو خرم آباد به اندیمشک ، کوهستانی ، معتدل ، مالاریائی ، سکنه 150 تن. آب از چشمه ها، محصول غلات ، تریاک ، حبوبات ، پشم ، لبنیات. شغل اهالی زراعت و گله داری ، راه مالرو. ساکنین از طایفه میر بهاروند میباشند. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6 ).