صبحی

معنی کلمه صبحی در لغت نامه دهخدا

صبحی. [ ص َ حا ] ( ع ص ) تأنیث صبحان است. رجوع بدان کلمه شود.
صبحی. [ ص ُ ] ( اِخ ) ( ملا... ) وی از مردم کشمیر است و به کمال فضل و نهایت حسن بیان موصوف و در خدمت شاه شجاع «برادر عالمگیر» به اعزاز و احترام به سر میبرد، از اوست :
چو از طوفان اشک ما رود سیلاب در دریا
معلم افکند اوراق اسطرلاب در دریا
بکام فتنه دوران مدد از آسمان جستن
بدان ماند که گیری دامن گرداب در دریا
ندانم از کدامین باده سرخوش شد حباب آخر
که با این شور نگشوده ست چشم از خواب در دریا
ز بس کاهیده ام از تشنگی بی او عجب نبود
اگر چون عکس خود را افکنم بی تاب در دریا
سر زلف درازی سایه افکنده ست در چشمم
به اندازی که صیاد افکند قلاب در دریا.( از مرآت الخیال صص 163 - 164 ).و در قاموس الاعلام ترکی آرد که صبحی در اواخر قرن یازدهم درگذشت.
صبحی. [ ص ُ ] ( اِخ ) ( مولانا... ) شاعری است و میر علیشیر نوائی گوید وی از مردم اوبه در چشمه کویان میباشد و در شعر او چاشنی بسیار است. این مطلع از اوست :
ماه من امشب بنور خویش این کاشانه را
ساز روشن ورنه آتش میزنم این خانه را.( مجالس النفائس ص 74 و 249 ).
صبحی. [ ص ُ ] ( اِخ )وی یکی از شعرای عثمانی و معروف به حکیم زاده و در قرن دهم هجری میزیست و به درس مؤیدزاده مداومت داشت سپس مدرس مدرسه قلبه گشت و قضاوت و نیابت یافت و هنگام تصدی قضاوت صوفیه درگذشت. ( قاموس الاعلام ترکی ).
صبحی. [ ص ُ ] ( اِخ ) وی یکی از شعرای عثمانی در قرن دهم هجری و از مردم بروس است. پس از پایان تحصیلات به قضاوت پرداخت سپس تصوف پیشه ساخت. اشعار ترکی و فارسی متصوفانه دارد. ازوست :
حاجیان ره عشقیم و مقیم عرفات
عرفاتی که نشان میدهد از ذات و صفات
زائر کعبه دل کرده فدا جان و سرش
بر در دوست نباشد بوسایط حاجات.( قاموس الاعلام ترکی ).
صبحی. [ ص ُ ] ( اِخ ) وی از مردم همدان است و به هندوستان رفت و در خدمت شاه جهان به سر می برد و در جنگی به قتل رسید. ازوست :
هر طرف می نگرم شعله عالم سوزی است
آنکه دل را نکند داغ کدام است اینجا؟( قاموس الاعلام ترکی ).

معنی کلمه صبحی در فرهنگ فارسی

مهتدیفضل الله بن محمد حسین ( ف. تهران ۱۳۴۱ ه.ش ./ ۱۹۶۲ م . ).وی نواده حاج ملا علی کاشانی است . پدرش در تهران بازرگان بود. در شش سالگی از مادر جدا شد. چون بسن رشد رسید باموزشگاه تربیت رفت و در آنجا نزد میرزا عزیزالله خان مصباح مقدمات علوم را فرا گرفت . بیست ساله بود که از راه آذربایجان بقفقاز و گرجستان و از آنجا به ترکیه و بیروت و فلسطین سفر کرد و چند سال در آن نواحی اقامت داشت . سپس بایران بازگشت و نزد شریعت سنگلجی بتحصیل پرداخت و در مدرسه آمریکایی بتدریس زبان فارسی مشغول شد . در سال ۱۳۱۹ ه.ش. برادیو ایران معرفی گردید و مدت ۲٠ سال برنامه جالب توجه [ قصه کودکان ] را شخصا اداره کرد . وی رسایلی راجع بداستانهای ملی و خارجی منتشر کرده .
( صفت ) منسوب به صبح بامدادی .
وی از مردم همدان است و بهندوستان رفت و در خدمت شاه جهان بسر می برد و در جنگی بقتل رسید

جملاتی از کاربرد کلمه صبحی

نه خوشتر زان صبوحی دیده دیده نه صبحی زان مبارک‌تر دمیده
آنقدر فرصت‌کمین قطع الفتها نه‌ایم عمر صبحیم از نفس تیغ دو دم داریم ما
ای گردش افلاک به صبحی نرسیدی گویا شب مایی که سحر بر تو حرام است
دکتر احمد محمود صبحی (۱۹۲۸ م - ۲۰۰۴ م) متفکر و استاد فلسفه اسلامی دانشگاه‌های مصر و جهان عرب، او یکی از شاگردان علی سامی النشار بود. تخصص او در شناخت شیعه دوازده امامی بود و کتاب مهم او «نظریه امامت در شیعه اثنی عشری از بعد فلسفی» است.
تبسم‌که در این باغ بی‌نقابی‌کرد که رنگ صبحی اگرگرد می‌کند شکری‌ست
این شام تیره را چه شبی بودکز قفا صبحی دمید از دل کافر سیه ترم
پدر کینو حرفه خود در پیمریا آلتا را در صبح ۱۴ مارس ۱۶۸۷، ۲۴ سال و یک روز قبل از مرگش در ۱۵ مارس ۱۷۱۱، آغاز کرد. حرفه وی از همان صبحی آغاز گردید که او کوکورپ را ترک کرد، شهرکی که زمانی «لبه مسیحیت» پنداشته می‌شد.
بیدل از آیینهٔ زنگار فرسودم مپرس داشتم صبحی که شد غارت نصیب شام‌ها
خال و خط شامی، بناگوش اصبحی، قامت سنان در جفا زلف حسین از شمر ذی الجوشن گذشت
پرتو نور چراغ دل به صبحی می کشد شمع اگر خضر است تا هنگام مردن روشن است
همه ایام داعی از عنا شب های یلدا شد به از مدح تو صبحی نیس این شبهای یلدا را
احمد محمود صبحی در سال ۱۳۸۳ در سن ۷۶ سالگی دار فانی را وداع گفت و میراث علمی بزرگی از خود بر جای گذاشت. مراسم یادبودی برای وی در بهمن ماه ۱۳۸۴ به دبیری دکتر عاطف عراقی، رئیس کمیته فلسفه شورای عالی فرهنگ و گزارشگر کمیته، استاد محمود امین العالم برگزار شد. شاگرد وی، دکتر صفاء عبدالسلام علی جعفر، رئیس سابق گروه فلسفه دانشگاه اسکندریه، کتابی حاوی زندگی‌نامه وی در قلم خود و مجموعه ای از تحقیقات و مقالات مربوط به مهم‌ترین آثار وی را در حجم عظیمی منتشر کرد.
از همان صبحی که گفتی اینجا تو راببینم اینجا ایستاده‌ام.
خوشا شیراز (دو تیتراژ)، دعوت، درخت دوستی، صبحی دیگر، برنامهٔ با صبح (گل صبح)، مسابقهٔ نسیم سبز (مستانه)، یک سبد سلامتی، نشانی، سیمای راهبران
صبحی عرق بهارگذشتی درین چمن هرجاگلی دمید فرو برد سر در آب