معنی کلمه صبح دوم در لغت نامه دهخدا
آنکه چون صبح دوم گر دم زند در علم و دین
چون دم آخر نیابی در همه گیتیش یار.سنائی.شاه چو صبح دوم هست جهانگیر ازآنک
هم دل بوالقاسم است هم جگر بوتراب.خاقانی.چو صبح دوم سر برافلاک زد
شفق شیشه باده بر خاک زد.نظامی.آخر عهد شب است اول صبح ای ندیم
صبح دوم بایدت سر ز گریبان برآر.سعدی.پنبه از گوش برون کن که بناگوش سپید
دم صبحی است که صبح دوم آن کفن است.صائب.رجوع به صبح راست شود.