صایب

معنی کلمه صایب در لغت نامه دهخدا

صایب. [ ی ِ ] ( ع ص ) راست. درست :
یکی چشم است کو بیند عجایب
شود ز آن دیدنی رأی تو صایب.ناصرخسرو ( روشنائی نامه ).و در معرفت کارها و شناخت مناظم آن رأی ثاقب و فکرت صایب روزی کرد... ( کلیله و دمنه ).
- صایب رای ؛ که اندیشه ٔدرست دارد. که همه افکار او به حقیقت بپیوندد : دستور عدل فرمای صایب رأی را گفت... ( سندبادنامه ص 154 ). وزیر صاحب تدبیر شاه نشان که صایب رأی و مصلحت دان بود پیش پادشاه رفت... ( سندبادنامه ص 226 ). ورجوع به صائب... شود.
صایب. [ ی ِ ] ( اِخ ) ابن مالک اشعری. رجوع به صائب بن مالک... شود.
صایب.[ ی ِ ] ( اِخ ) محمد افندی... رجوع به صائب... شود.

معنی کلمه صایب در فرهنگ معین

(یِ ) [ ع . صائب ] (ص . )درست و راست .

معنی کلمه صایب در فرهنگ فارسی

میزا محمد علی بن میرزا عبدالکریم تبریزی معروف به صائب و صائبا ( و. ۱٠۱۶ ه. ق ./ ۱۶٠۷ م .- ف. ۱٠۸۱ ه.ق ./ ۱۶۷٠ م . یا ۱۸٠۶ ه.ق . / ۱۶۷۵ م . ) وی از اعقاب شمس الدین محمد شیرین مغربی تبریزی است . پدرش از تاجران تبریزی مقیم اصفهان بود و محمد علی در اصفهان متولد شد و پس از تحصیل و کسب فنون شاعری از حکیم رکنای کاشانی و حکیم شفائی مورد علافه شاه عباس قرار گرفت.در سال ۱٠۳۶ بعزم سفر هند از اصفهان خارج شد و بدعوت ظفر خان متخلص به احسن نایب الحکومه کابل مدتی در آن شهر مقیم گردید و نزد ظفر خان معزز میزیست . شخص اخیر در ۱٠۳۹ بقصد تهنیت [ شاه جهان ] پادشاه هند بطرف دکن شتافت و صائب را نیز همراه برد. صائب پس از معرفی بحضور پادشاه بلقب [ مستعد خان ] و بمنصب [ هزاره ] سرافراز گردید. در سال ۱٠۴۲ ظفرخان بحکومت کشمیر منصوب گردید و صائب نیز همراه او رفت . در همان ایام پدر وی برای برگرداندن پسر از اصفهان بهند شد و باتفاق او باصفهان بازگشت و از آن پس تا پایان حیات دراصفهان بزیست و نزد سلاطین صفوی محترم بود . شاه عباس دوم او را بلقب ملک الشعرایی مفتخر کرد. مجموعه آثار صائب قریب ۱۲٠ ٠٠٠ بیت است.وی بیشتر بغزل پرداخته. قصیده و مثنوی نیز دارد و همچنین نوشته های منثور و خطبه های دیوانی انشائ کرده و دیوانی هم بترکی دارد. کلیات وی عبارتست از سفینه ای مملو از مواعظ و آداب که جنگی پر از حکمت و امثال است و برخی از ابیات او در حکم مثل سایر گردیده و در السنه ساری است. صائب از پیروان سبک معروف به سبک هندی است .مهارت وی در غزل است سخنش استوار و پر معنی و مشحون از مضمونهای دقیق و افکار باریک و تخیلات لطیف و تمثیلات زیباست .
راست و درست، حق و رسا، ضد خاطی
( اسم صفت ) درست و راست حق و رسا مقابل خاطی : رای صایب .

معنی کلمه صایب در فرهنگ اسم ها

اسم: صایب (پسر) (عربی) (تلفظ: sayeb) (فارسی: صایب) (انگلیسی: sayeb)
معنی: راست و درست، صائب، رسا، رساننده

معنی کلمه صایب در ویکی واژه

صائب
درست و ر

جملاتی از کاربرد کلمه صایب

ز پشت آئینه خود را شمردی صایب به عیب خویش اگر راه بردمی صایب
و سوم بازرگان بچه‌ای هشیار کاردان وافر حزم کامل‌خرد صایب‌رای ثاقب فکرت.
۷- و دیگر، سالک طریق عزلت، و مُعرض از عصایب زلّت، المقداد بن الاسود، رَضِيَ اللّه عنه
گشته امانت با نوایب جفت گشته اخوانت با مصایب یار
داد امتیاز شعر مرا کلک نکته دان صایب میان تازه خیالان اصفهان
تا تو صایب به سر کوی مجاز آمده‌ای
در نمایشنامهٔ مجلس شبیه؛ در ذکر مصایب استاد نوید ماکان و همسرش مهندس رخشید فرزین اشاراتی به این ماجرا هست.
مانند سرو هر جا افراختست قامت صایب ندیده خود را تا دامن قیامت
یک زمان از درش مشو غایب تا بود عزم و رای تو صایب
دوری از مردمان، چنان که در این حدیث آمده است، راست ترین و محکم ترین راههاست، «از مردمان چنان بگریز که گوئی از شیر میگریزی. خوشا آن کس که مردمان وی را بکمترین فضل و مزیت نشناسند. چرا که در آن صورت از دردها و مصایب ایمن است.»
رو نمی آری به سوی صایب بی دل چرا