صاحب کار

معنی کلمه صاحب کار در فرهنگ معین

( ~ . ) [ ع - فا. ] (اِمر. ) کارفرما.

معنی کلمه صاحب کار در فرهنگ عمید

۱. کارفرما.
۲. مباشر.

معنی کلمه صاحب کار در فرهنگ فارسی

( صفت ) ۱ - کارفرما . ۲ - مباشر .

جملاتی از کاربرد کلمه صاحب کار

کار دنیاش به سامان شد از آن روی که او صاحب کارگه مخمل و دارایی بود
شش جهت بر درکاخ تو یکی مسندگاه نه فلک بر سر خوان تو یکی صاحب کار
تو صاحب کار جبرئیلی بد گوی تو نیم کار شیطان
در این دوره: هر یک مقرب شدند همه صاحب کار و منصب شدند
پینکردر خانواده یهودی در سال ۱۹۵۴ منترال بزرگ‌ترین شهر استان کبک در کانادا متولد شد. وضعیت اقتصادی خانوادهٔ او متوسط بود. والدین او رزالین (ویسنفلد) و هری پینکر بودند. اجداد او در سال۱۹۲۶ از رومانی و لهستان به کانادا مهاجرت کردند و صاحب کارخانهٔ کوچک کراوات در مونترال شدند. پدر او که وکیل بود که در ابتدا به عنوان صاحب کارخانه شروع به کار کرد و مادرش هم به عنوان معمار شروع به کار کرد و سپس به عنوان مشاور و پس از آن به نایب مدیر مدرسه کار کرد. او یک خواهر و برادر کوچکتر از خود دارد. برادرش رابرت تحلیلگر سیاسی دولت کانادا است خواهرش، سوزان پینکر، روان‌شناس و نویسنده کتاب تضاد جنسی و تأثیر روستا است.
با مه صراف گفتم خویش را یارت کنم صرف سازم کهنه و نو صاحب کارت کنم
فرزند: در آهوان که بنه اردو رسید شنیدم تعریف و تحسین بسیاری از اسب؟ و شکار اندازی تو میکرده اند. قطع نظر از این که اگر بمیرم کسی غیر از تو ندارم عیال مرا پرستاری کند؛ در واقع و نفس الامر تعریف و تحسین تو این است که رقم و کاغذ و نامة را خوب نویسی و محاسبه را خوب برسی و کار در خانه صاحب کار را طوری راه اندازی که مردم بخوشنودی از آن در خانه برگردند.
کار کرده، صاحب کاری شده اندر آن معموره معماری شده
از خلق نهفته نیست مانا کاین صاحب کاردان دانا
تو را چه کار به مشروطه یا به استبداد تو واگذار کن این کارها به صاحب کار