شیی

معنی کلمه شیی در لغت نامه دهخدا

شیی. [ ش َ یی ی ْ ] ( ع ص ) لکنت دارنده. ( از اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ). || بعیدالنظر. دوربین. ( از اقرب الموارد ).

معنی کلمه شیی در فرهنگ فارسی

چیز، اشیائ جمع
لکنت دارنده یا بعید النظر دوربین .

معنی کلمه شیی در ویکی واژه

oggetto
شیی یا شیء

جملاتی از کاربرد کلمه شیی

لا شویم از کل شیی هالک چون هلاک و آفت اندر شیء رسد
اونْ پلِ صراطْ که مویِ باریکیه هزارْ بی‌نمازْ اُونْ پل ره یُورْ نَشییهْ
دامن پاک حصاری است نکورویان را سروراسرکشیی نیست از آغوش بهار
گوشم از آن لب چه یافت دولت سر گوشیی کاش توانستمی بوسه زدن گوش خویش
هَر کَسْ شَرْبِتِ عشقْ بَچشییِهْ رُوته، منهْ سُونْ کَسْ نیه مَسْتِ اَلَسْتُ ته
هیبت او گر کند چاوشیی نفرت مگیر لطف او خود جای تو در حضرت اعلادهد
مزاج وحشیی داری که از دور نگاه چشم آهو برنتابد
ز تو بر جاست نام عز و شاهی ز تو بهتر شده هر شیی که خواهی
آیت الله حق‌شناس در نهایت، ۲ مرداد ۱۳۸۶ (در سن ۱۰۱ سالگی) درگذشت. پیکر وی از مدرسه عالی مطهری تهران به سوی حرم عبدالعظیم حسنی تشییع شده، و در همان مکان به خاک سپرده شد.
شد شوق من به الفت لیلی یکی هزار هر وحشیی که با من دیوانه رام شد
یکنفس آن جمال را بینیم لحظه ئی در وصال بنشیینم