شیدوش

معنی کلمه شیدوش در لغت نامه دهخدا

شیدوش. ( اِخ )پسر گودرز و برادر گیو. ( از برهان ) ( از جهانگیری ) ( از انجمن آرا ). نام پسر گودرز، یکی از پهلوانان ایرانی. ( از فهرست ولف ). پسر گودرز کشواد. ( مجمل التواریخ و القصص ص 315 ) ( ترجمه محاسن اصفهان ص 70 ). یکی از پهلوانان دربار کی کاوس. ( یادداشت مؤلف ). از پهلوانان عهد کیخسرو. ( شاهنامه چ خاور ج 3 ص 115 ). پسر گودرز،پهلوان ایرانی. ( از فرهنگ فارسی معین ) :
بیک دست شیدوش جنگی بپای
چو شیروی شیراوژن رهنمای.فردوسی.وز آن سو که گودرز کشواد بود
چو گیو و چو شیدوش و فرهاد بود.فردوسی.چو گودرز و چون طوس و گیو دلیر
چو گستهم و شیدوش و بهرام شیر.فردوسی.
شیدوش. ( اِخ ) نام یکی از حکمای متأخرین پارسیان بوده. ( انجمن آرا ).

معنی کلمه شیدوش در فرهنگ فارسی

پسر گودرز پهلوان ایرانی ( داستان ) : [م چو شیوش و رهام و گستهم و گیو چو حراد و فرهاد و برزین نیو ...] ( شا. بخ ۸۹٠ : ۴ )

معنی کلمه شیدوش در فرهنگ اسم ها

اسم: شیدوش (پسر) (فارسی) (تاریخی و کهن) (تلفظ: šidvaš) (فارسی: شيدوش) (انگلیسی: shidvash)
معنی: از شخصیتهای شاهنامه، نام دلاوری جنگاور در دربار فریدون پادشاه پیشدادی، ( شید = خورشید، وش ( پسوند شباهت ) )، مثل آفتاب، چون خورشید، درخشان، نورانی، پهلوان ایرانی پسر گودرز که از سران سپاه ایران در پادشاهی فریدون و نوذر و کیکاوس و کیخسرو و جنگهای آنان با تورانیان است، ( شید = خورشید + وش ( پسوند شباهت ) )، پهلوان ایرانی پسر گودرز و از سران سپاه ایران در پادشاهی فریدون و نوذر و کیکاوس و کیخسرو و جنگهای آنان با تورانیان است، نیز نام پسر گودرز پهلوان ایرانی

معنی کلمه شیدوش در دانشنامه آزاد فارسی

شیدْوَش
در شاهنامۀ فردوسی دو تن بدین نام خوانده شده اند؛ ۱. پسر گودَرز و از سرداران سپاه ایران که در زمان کِیخُسرو به فرماندهی پدر به جنگ با توران رفت و در پشت سر او، با درفش شیرپیکر، فرماندهی هزار سپاهی را برعهده داشت . در نبرد هَماوَن، نامزد درآویختن با لَهاک تورانی بود. سپس ، همراه پدر به زَبید رفت . در جنگ بزرگ کِیخسرو با افراسیاب نیز حضور داشت . طَبَری از شیدوش به نام نخستین کسی یاد می کند که پس از کشته شدن سیاوش در سوگ او جامۀ سیاه بر تن کرد و به دیدار کیخسرو رفت . مَجمَل ُالتَواریخ نیز نسب ابومسلم خراسانی را به شیدوَش می رساند. حَمزِۀ اصفهانی سیاه پوشی ابومسلم را تقلیدی از سیاه پوشیدن شیدوش پس از کشته شدن سیاوش می داند؛ ۲. دلاوری از دربار فریدون که در زمان منوچهر به جنگ سلم و تور رفت؛ در سفر کیکاوس به هاماوران نیز او را همراهی کرد.

معنی کلمه شیدوش در ویکی واژه

از مرزبانان دوران کهولت فریدون و آغاز فتوحات منوچهر جوان. به یک دست شیدوش جنگی به پای/ چو شیروی شیراوژن رهنمای «فردوسی»

جملاتی از کاربرد کلمه شیدوش

چو شیدوش و کشواد و قارن بهم زدند اندرین رای بر بیش و کم
عقل و تدبیر و صفاتِ تست چون اِستارگان زان می خورشیدوش تو محو کن اوصاف را
خورشیدوش برآمده از خوابگاه ناز امروز باز تا به کجا جلوه می کند
در غم عارض خورشیدوشت جان و دلم گر چه از زلف تو آویخته دام بلاست
گر تو نقاب افکنی از رخ خورشیدوش من بهوایت ز مهر رقص کنم ذره وار
کس نیارد نظر برویش کرد ز آنکه خورشیدوش نظر شکن است
چو گرگین میلاد و رهام شیر هجیر و چو شیدوش گرد دلیر
به شیدوش فرمود کای پور من به هر کار شایسته دستور من
به یک دست شیدوش جنگی به پای چو شیروی شیراوژن رهنمای
چه عکس ساقی خورشیدوش در ساغرم افتد شراب از ساغر خورشید خوردن در سرم افتد