شیخ الشیوخ. [ ش َ خُش ْ ش ُ ]( ع اِ مرکب ) شیخ شیخها. استاد استادان : خرد شیخ الشیوخ رای تو بس ازو پرس آنچه می پرسی نه از کس.نظامی.
معنی کلمه شیخ الشیوخ در فرهنگ معین
(ش خُ شُُ ) [ ع . ] (اِ. ) بزرگ و رئیس شیوخ .
معنی کلمه شیخ الشیوخ در فرهنگ عمید
رئیس مشایخ، مرشد بزرگ.
معنی کلمه شیخ الشیوخ در فرهنگ فارسی
رئیس همه مشایخ مرشد کل . شیخ شیخها استاد استادان
معنی کلمه شیخ الشیوخ در ویکی واژه
بزرگ و رئیس شیوخ.
جملاتی از کاربرد کلمه شیخ الشیوخ
آن شیخ الشیوخ طریقت آن اصل اصول به حقیقت آن شمع عالم آن چراغ حرم آن انسان ملکی عمروبن عثمان مکی رحمةالله و علیه از بزرگان طریقت و سادات این قوم بود و از محتشمان و معتبران این طایفه بود همه منقاد او بودند و سخن او بیش از همه مقبول بود بریاضت و ورع مخصوص و به حقایق و لطایف موصوف و روزگاری ستوده داشت و هرگز سکر را بر خود دست نداد و در صحو رفت و تصانیف لطیف دارد درین طریق و کلماتی عالی و ارادت او به جنید بود بعد از آنکه ابوسعید خراز را دیده بود و پیر حرم بود و سالهاء دراز در آنجا معتکف بود.
جمله دل عاشقان حلقه زده گرد فقر فقر چو شیخ الشیوخ جمله دلها مرید
با توجه به روایت خاندان شیخ ابراهیم بر این وجه به امام محمد حنفیه بن علی بن ابیطالب منتهی میشد: شیخ ابراهیم بن شیخ الیاس بن شیخ محمود بن شیخ محمود(؟!) بن شیخ محمد بن شیخ افتخار بن شیخ عمر بن شیخ عثمان بن شیخ حسین بن شیخ حسن بن شیخ اسماعیل بن شیخ موسی بن شیخ مؤمن بن شیخ هارون بن شیخ الشیوخ بحر العرفان جبل الاطمینان قطب ترکستان خواجه اسحاق باب بن عبدالرحمن بن عبدالقهار بن عبدالفتاح بن امام الحنفی بن علی بن ابیطالب.[نیازمند منبع]
کاشف اسرار حق شیخ الشیوخ جوهر انوار حق شیخ الشیوخ
ای نظامالدین و فخر ملت ای شیخ الشیوخ چند ازین حال و محال و چند ازین هجر و وصال
و از این جمله من مر شیخ الشیوخ و شیخ ابواسحاق را ندیدم.
برهمن گر به منعم دیده شوخ است برهمن نیست او شیخ الشیوخ است
و بوالحسین سال به را شیخ الشیوخ میخواندند بشیر از بوده سید و یگانهٔ وقت در روزگار خود. پیر پیر عباس بود، و عمران تلتی بخانهٔ وی آمدی، و مشایخ جهان بخانه وی آمدندی.