شگنی

معنی کلمه شگنی در لغت نامه دهخدا

شگنی. [ ش ُ گ ُ ] ( ص نسبی ) شگونیا. غیب گو. ( ناظم الاطباء ). رجوع به شگونیا و مترادفات کلمه شود.

شگونیا و فالگر و غیب گو .

از اهالی و سکنه شگن. کشانی و شگنی و سقلاب و هند ..... چغانی و رومی و وهری و سند

کشانی و سقلاب و شگنی و هند ازین مرز تا پیش دریای سند

کشانی و شگنی و چینی و هند سپاهی ز چین تا بدریای سند

شمیران شگنی و گردوی وهر پراگنده بر نیزه و تیغ زهر

کشانی و شگنی و وهری نماند که منشور شمشیر رستم نخواند

ز چینی و شگنی و از هندوی ز سقلاب و هری و از پهلوی

کشانی و شگنی و سقلاب و هند چغانی و رومی و وهری و سند

کشانی و شگنی و گردان بلخ ز کاموس‌شان تیره شد روز و تلخ

چغانی و شگنی و چینی و وهر کزین کینه هرگز ندارند بهر