شکینه

معنی کلمه شکینه در لغت نامه دهخدا

شکینه. [ ش َ ن َ / ن ِ ] ( اِ ) آوند دراز. ( ناظم الاطباء ).ظرف دراز. ( برهان ) ( آنندراج ). ظرف دراز و خمی که درآن غله کنند. ( برهان ) ( از گنجینه گنجوی ). در بیت ذیل از نظامی ظاهراً معنی مطلق ظرف دارد :
به خوان کسان برمخور نان خویش
شکینه بنه بر سر خوان خویش.
|| خمی که در آن غله کنند. ( ناظم الاطباء ) ( از برهان ) ( آنندراج ) ( از فرهنگ جهانگیری ). خنبه. ( صحاح الفرس ). || مهمیز. || چاردوال. ( ناظم الاطباء ).

معنی کلمه شکینه در فرهنگ عمید

خم بزرگی که در آن غله می ریزند.

معنی کلمه شکینه در ویکی واژه

[قدیمی] خم بزرگی که در آن غله می‌ریزند.

جملاتی از کاربرد کلمه شکینه

آن که بر نعمت الوان جهان دارد دست می برد رشک به نان جو و کشکینه ما
نگاری ماه رویی،سرو قدی بتی ، سیمین بری مشکینه خالی
مشکینه درغ گیسو پوشیده دوش بر دوش از کاکل معنبر مغفر نهاده بر سر
چهره نعمت الوان شهان چون لاله داغ نان جو و کشکینه درویشان است
مشکینه درع شب، که بود زرکش از نجوم؛ گردد بتن قبا، چو کشد خنجر آفتاب
نباشد در خور هر بینوایی گنج باد آورد به دامان صبا مگشای آن مشکینه گیسو را
صبح شد ای ساقی مشکینه موی جامی از آن بادهٔ خورشید روی
سرت گردم، تهی مگذار جیب داغ ناسورم به دامان نسیمی باز کن مشکینه کاکل را
چو آمد گه زادن زن فراز بکشکینه گرمش آمد نیاز
سمن‌سینه ترکان مشکینه‌مو را ز کافور سیمینه شد ارغوان‌ها