شکیل

معنی کلمه شکیل در لغت نامه دهخدا

شکیل. [ ش َ ] ( ع اِ ) کف خون آمیخته ای که بر دهانه لگام پیدا شود. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ).
شکیل. [ ش َ ] ( از ع ، ص ) خوشگل. خوش صورت. خوش اندام. زیبا. خوب روی. ( ناظم الاطباء ). در تداول بمعنی خوشگل و جمیل بکار برند، ولی در لغت نیافتم و گویا در عربی بدین معنی نیامده است. وجیه. وجیهه. قشنگ. زیبا. ( یادداشت مؤلف ).
شکیل. [ ش ِ ] ( اِ ) مکر. فریب. حیله. ( برهان ). مکر. فریب. ( غیاث ). || پابند اسب که از موی بز بافته باشند. ( ناظم الاطباء ). شکال اسب. ( فرهنگ جهانگیری ). رسن اسب. ( غیاث ). در جهانگیری و برهان بمعنی پای بند اسب آورده و هر دو عربی است و پای بند اسب ، چدار است. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ). چداراسب و آن ریسمانی باشد که بر پای اسب و استر بدخصلت بندند. ( برهان ). || نام درختی. || زنجیری که بدان کارد و خنجر را به کمربند متصل می کنند. || سیخ آهنین و یا چوبینی که اجزای در را بهم متصل کرده نگاه میدارد. ( ناظم الاطباء ).
شکیل. [ ش ِ ] ( از ع ، اِ ) ممال و مخفف اشکال .مولوی در بیتی شکال را بمعنی اشکال به تخفیف آورده و ظاهراً در بیت زیر شکال را ممال کرده :
آن تعمق در دلیل و در شکیل
از بصیرت می کند او را گسیل.مولوی.

معنی کلمه شکیل در فرهنگ معین

(شَ ) [ ع . ] (ص . ) در فارسی : خوش - ریخت .
(ش ) [ ممال شکال ] (اِ. ) ۱ - ریسمانی که بر پای اسب و ستر بدخو بندند، چدار. ۲ - زنجیری که بدان کارد و خنجر را به کمربند متصل کنند. ۳ - سیخ آهنین یا چوبین که بدان اجزای در را به هم متصل سازند. ۴ - (کن . ) فریب ، حیله ، نیرنگ .

معنی کلمه شکیل در فرهنگ عمید

مکر، حیله، تزویر، فریب.
۱. خوشگل، زیبا.
۲. خوش اندام، خوش ریخت.

معنی کلمه شکیل در فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - ریسمانی که بر پای اسب و استر بد خو بندند چدار . ۲ - زنجیری که بدان کارد و خنجر را به کمر بند متصل کنند ۳ - سیخ آهنین یا چوبین که بدان اجزای در را به هم متصل سازند . ۴ - فریب حیله نیرنگ .
مکر و فریب و حیله یا نام درختی است

معنی کلمه شکیل در فرهنگ اسم ها

اسم: شکیل (پسر) (عربی) (تلفظ: shakil) (فارسی: شَکیل) (انگلیسی: shakil)
معنی: زیبا، پسر خوش چهره

معنی کلمه شکیل در ویکی واژه

ممال شکال
ریسمانی که بر پای اسب و ستر بدخو بندند؛ چدار.
زنجیری که بدان کارد و خنجر را به کمربند متصل کنند.
سیخ آهنین یا چوبین که بدان اجزای در را به هم متصل سازند.
فریب، حیله، نیرنگ.
در فارسی: خوش - ریخت.

جملاتی از کاربرد کلمه شکیل

حیران تو در حسن صور بهره نگیرد آئینه چه لذت برد از عکس شکیلی
خنده‌آور موکبی تشکیل می‌شد زان که بود لر ز پیش و تو زپس وندر پیت چندین گدا
(و گوییم که پیش از این یاد کردیم اندر قولی که بر فاعل و منفعل گفتیم، که اندر آفرینش مردم به خط خدای تعالی طاعت او – سبحانه – بر مردم نبشته است، از بهر آنکه بر طبایع طاعت نبات نبشته است و بر نبات و طبایع طاعت حیوان نبشته است و بر حیوان و نبات و طبایع مردم نبشته است، و مسخر بودن طبایع مر قوت نامیه را که اندر نبات است و مسخر بودن نبات مر قوت حسی را که اندر حیوان است و مسخر بودن این سه رتبت مر قوت ناطقه را که اندر مردم است، بر درستی این قول گواهان ظاهرند. و چو اندر مردم قوت عاقله موجود است و مر این تسخیرات را همی بیند که بر این فرودینان اوفتاده است مر این برینان را – با آنکه همه اندر یافتن تصویر و ترکیب و تشکیل و تحریک به یک مرتبت اند و مر خویشتن را با آن فرودینان همی بدین روی به یک منزلت یابد – مر او را ظاهر است که این پادشاهی مر او را بر آن دیگران نه از ذات اوست، بل که از آفریدگار اوست و آفریدگار ایشان است.)
ز چار طبع تو تا چون شکیل دربندی اگر نبوسی پای خران چرا شایی؟
نهی بپای عدو بر اجل بشکل شکیل که هست زخم ترا شیر شرزه شکل شکال
وربنگاری بدست، پای ورا بی شکیل هم قصب السبّق کلک، او ببرد از میان
شکیل پای ستوران شده سرزلفی کز او گره بجز از دست شانه نگشوده
برون کند خرد از خرده گاه لهو شکیل فرو کشد طرب از طره جای عیش لگام
ز تشکیلش مجسطی سخت آسان ز تشکیک وی اقلیدس هراسان