شکهان. [ ش ِ ک ُ ] ( نف ) ترسان. ( از فرهنگ فارسی معین ). هراسان. ترسنده. بیمناک. ( یادداشت مؤلف ) : سخن دراز شد این جایگه فروهشتم گران شد و شکهانم من از گرانی بار.ابوالهیثم احمدبن حسن جرجانی.|| نگران. مضطرب. پریشان. ( فرهنگ فارسی معین ).
معنی کلمه شکهان در فرهنگ معین
(ش کُ ) (ص فا. )۱ - ترسان . ۲ - نگران .
معنی کلمه شکهان در ویکی واژه
ترسان. نگران.
جملاتی از کاربرد کلمه شکهان
سخن دراز شد، این جایگه فروهشتم گران شد و شکهانم من از گرانی بار