شکنه. [ ش ِ ک َ ن َ / ن ِ ] ( اِ ) عشوه. کرشمه. غنج. دلال. ( ناظم الاطباء ) ( برهان ) ( آنندراج ). || سیخول. خارپشت. ( ناظم الاطباء ). سیخول را نیز گویند و آن خارپشتی است که خارهای خود را مانند تیر اندازد. ( برهان ) ( آنندراج ) : تو این را سوی پارسی چون کشی یکی شکنه خوانند و دیگر تشی همه مرزهای خراسان تمام مرنگوش خوانند و بیهن به نام.اسدی.
معنی کلمه شکنه در فرهنگ معین
(ش کَ نَ یا نِ ) (اِ. ) عشوه .
معنی کلمه شکنه در فرهنگ عمید
کرشمه، عشوه، غنج و دلال.
معنی کلمه شکنه در فرهنگ فارسی
( اسم ) کرشمه عشوه .
معنی کلمه شکنه در ویکی واژه
عشوه.
جملاتی از کاربرد کلمه شکنه
بادی که شکنهای دو زلف تو پراکند زان باد دلی چند پراکند شکسته
لب شیرین نفسی بر لب آشفته بنه که شکر بشکنهد این طوطی گویا گستاخ
هندوی خالش ز شکنهای زلف چتر تجمل بسرافراخته
برو به کنج مدرسه بخور تو نان و اشکنه
ریخت همی آب شب و آب روز آتش رویش به شکنهای موی
چو خال سبز بر رویت کنم راست شکنهای دو گیسویت کنم راست
دلم بسته شد در شکنهای زلفت از آنروی گشتم چنین دلشکسته
روزیکه سفر کنم ازین کهنه وطن افسانه کند از آن شکنهای کفن
چه شکنها که ز سرپنجه ارباب سخن به سر زلف پریشان سخن می آید
وبگاه انتخاب به بررسی هزینهٔ یک وعدهٔ غذایی اشکنه پرداخت و آن را با مرغ مقایسه کرد، بهطوریکه سخنان علم الهدی غیرکارشناسی جلوه نمود.
کبود است از شور سودا سرم چو سنبل، شکنهاست در پیکرم
شکنهای او چون نهنگان سیمین ولیکن در آمیخته یک بدیگر