معنی کلمه شکن در شکن در لغت نامه دهخدا
یکی چامه گوی و دگر چنگ زن
سوم پای کوبد شکن در شکن .فردوسی. || شکنج در شکنج. چین در چین. پرچین. پر پیچ و خم :
بر او راه ماران شکن در شکن.اسدی.فروهشته گیسو شکن در شکن
یکی پایکوب و یکی دستزن.نظامی.بازپرسید ز گیسوی شکن در شکنش
کاین دل غمزده سرگشته گرفتار کجاست.حافظ.زلف تو پیچ پیچ و شکن در شکن خوش است
زیرا بنفشه هرچه بود دسته دسته به.ادیب السلطنه سمیعی.