شکمو

معنی کلمه شکمو در لغت نامه دهخدا

شکمو. [ ش ِ ک َ ] ( ص نسبی ) عبدالبطن. پرخور. شکم پرست. ( ناظم الاطباء ). در تداول عوام ، که بسیار خوردن دوست دارد. بسیارخوار. که همواره خوردن خواهد. شکم پرست. شکمی. شکم پرور. شکم باره. شکم پرداز. پرخوار. شکم بنده. بطن. مبطان. ( یادداشت مؤلف ).رجوع به مترادفات کلمه شود. || کلان شکم. ( ناظم الاطباء ). بزرگ شکم. شکم گنده. ( یادداشت مؤلف ).

معنی کلمه شکمو در فرهنگ معین

(ش کَ ) (ص مر. ) (عا. ) پرخور.

معنی کلمه شکمو در فرهنگ عمید

شکم پرست، پرخور.

معنی کلمه شکمو در فرهنگ فارسی

( صفت ) شکم خوار شکم پرست .

معنی کلمه شکمو در ویکی واژه

(عا.)
پرخور.

جملاتی از کاربرد کلمه شکمو

دلارام و دوشیزه و خوبروی گل اندام و سیمینبر و مشکموی
سر من گوی کن ای مشکمویم که مویت بس بود چوگان گویم
ده و دو هزار از بت ماهروی چه ترک و چه هندو همه مشکموی
ده و دوهزار از بت ماهروی چه ترک و چه هندو همه مشکموی
الا ای مشکموی افتاده‌ام من چو موی تو به روی افتاده‌ام من
مشکمویان پادشاهی ماهرویان دولتی می فروشان اندرونی باده نوشان خلوتی
خوابیده در تو سبز خطان جمله مشکموی کاینسان عبیر بویی و بهتر ز عنبری
قدم گذار به مشگوی من - که خواهدگفت به شوهر تو که آن سرو مشکمو اینجاست‌؟‌!
هر که را زینگونه باشد ماهرویی مشکموی نیست معذور، ار بیاساید زمانی از طرب
همه ماهرویان پروین عذار همه مشکمویان آهو شکار