معنی کلمه شکم بنده در لغت نامه دهخدا
نازنده همچو یوز و شکم بنده همچو خرس
درنده همچو گرگ و رباینده چون کلاب.مسعودسعد.شکم بنده را چون شکم گشت سیر
کند بددلی گرچه باشد دلیر.نظامی.کسی کوشکم بنده شد چون ستور
ستوری برون آید از ناف گور.نظامی.شکم بنده بسیار بینی خجل
شکم پیش من تنگ بهتر که دل.سعدی ( بوستان ).شکم بنددست است و زنجیر پای
شکم بنده کمتر پرستد خدای.سعدی ( بوستان ).وگر نغز و پاکیزه دارد خورش
شکم بنده خوانند و تن پرورش.سعدی ( بوستان ).از فقر و فنا میبرد آلوده دنیا
فیضی که شکم بنده ز ماه رمضان یافت.کلیم کاشی ( از آنندراج ).|| نوکری که به نان تنها نوکری کند. ( ناظم الاطباء ) ( از برهان ). بنده بی ماهیانه که از خوان ولی نعمت جز خوردن بهره نگیرد. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ) ( از تحفة الاحباب ).