شکفتگی

معنی کلمه شکفتگی در لغت نامه دهخدا

شکفتگی. [ ش ِ ک ُ ت َ / ت ِ ] ( حامص ) حالت و چگونگی شکفته. ( از ناظم الاطباء ): نضرت ، نضارت ، شکفتگی درخت. ( یادداشت مؤلف ). || واشدن غنچه. || واشدگی بهاردر حالت تبسم. ( ناظم الاطباء ). || لبخند. شکفتگی روی. حالت تبسم داشتن. ( از یادداشت مؤلف ).

معنی کلمه شکفتگی در فرهنگ عمید

۱. شکفته بودن.
۲. حالت شکفتن و باز شدن غنچه.
۳. [مجاز] خنده و خوش دلی و شادمانی.

معنی کلمه شکفتگی در فرهنگ فارسی

۱ - حالت شکفتن و باز شدن غنچه . ۲ - واشدگی لبان در حالت تبسم . ۳ - انبساط خاطر .

معنی کلمه شکفتگی در فرهنگستان زبان و ادب

{dehiscence} [کشاورزی-زراعت و اصلاح نباتات] باز شدن میوه یا غلاف یا کپسول یا پرچم گیاه در موقع رسیدن

معنی کلمه شکفتگی در دانشنامه آزاد فارسی

شِکُفتگی (efflorescence)
ازدست دادن آب یا آب تبلورِ بلور در معرض هوا. در نتیجه، سطحی خشک و گرد مانند ایجاد می شود.

جملاتی از کاربرد کلمه شکفتگی

چند به‌این شکفتگی مسخرهٔ هوس شدن ازگل و لاله عمرهاست خنده به بار می‌رسد
ای رسته از شکفتگی قد و خد تو بر طرف باغ گل، به لب جویبار سرو
صبح شکفتگی ز شفق کم بهاتر است خو کن به گریه، خنده ز گل بی‌وفاتر است
بر سر بود نشیمن گل، از شکفتگی در پای جای خار مدام از گزندگی است
رسم شکفتگی ز جهان برفتاده است کس غیر چاک سینه، تبسم نمیکند
با غنچة گل در ته یک پیراهن پژمردگی و شکفتگی در خوابست
از دانش و شکفتگی و عزم و حزم و خلق در روی و رایت ای بگهر ماه و آفتاب
نصیب نیست مرا از شکفتگی که جهان چو غنچه‌ام ز گلستان ملول می‌آرد
و حضرت پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم را شکفتگی و نشاط از دیدن سبزه و آب جاری روی می داد و هر طبع مستقیم و قلب سلیمی از تماشای گل و غنچه و لاله و شکوفه و مرغان خوش رنگ و آب، لذت می یابد و آنها را دوست دارد بلکه بسا باشد که غمهای خود را به آنها تسلی می دهد بدون اینکه قصد حظی دیگر از اینها داشته باشد.
چمن طبیعت بیدلم ادب آبیار شکفتگی زده است ساغررنگ وبو به دماغ غنچه بهار ما