معنی کلمه شکسته بند در لغت نامه دهخدا
هرچند مومیایی دلها شوی مخور
روزی ز دست رنج کشان چون شکسته بند.شفیع اثر ( از آنندراج ).اگر بود ز من آزرده مدعی عجبی نیست
ز مومیایی راضی شکسته بند نباشد.محمدقلی سلیم ( از آنندراج ).می گلرنگ باشد تنگ بسته
شکسته بند دلهای شکسته.محسن تأثیر ( از آنندراج ).|| کسی که ظروف شکسته را بند میزند. || ( اِ مرکب ) رفاده ردادی. ( از ناظم الاطباء ). پارچه یا آنچه بدان شکسته را بندند.