شکست کشتی
معنی کلمه شکست کشتی در ویکی واژه
جملاتی از کاربرد کلمه شکست کشتی
شکست دست تو حرز تنست زانکه خضر شکست کشتی آنرا که برکنار آورد
در شکست کشتی من موج خونخواری شده است هر لب نانی که بر خوان فلک بشکستهام
شکست دست تو، حرز تن است زانکه خضر شکست کشتی آن راکه برکنار آورد
شکست کشتیام از موج سعی و دانستم که در میانه این بحر هم کناری هست
هرگز نشکست کشتی ما لنگر از صبر ناخدا داشت
شکست کشتی ادراک مرشدان کهن خوشا کسی که به دریا سفینه ساخت مرا
به بحر هجر چو لشگر شکست کشتی جان اجل ز مرحمت احرام بادبانی بست
نماند صبر ولی موعد وصال رسید شکست کشتیم اما کنار نزدیک است
شکست کشتی ما موج عشق و هیچ ندیدم به غیر مرگ، ز طوفان اشک چشم پناهی
شکست کشتی صبرم هزار بار ز موجت سری برآر ز موجی که موج قلزم خونی