شکاک. [ ش َ ] ( ع اِ ) ناحیه و کرانه ای از زمین. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). شکاک. [ش ِ ] ( ع اِ ) خانه ها که بر یک رسته باشد. ( منتهی الارب ) ( از آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). شکاک. [ ش َک ْ کا ] ( ع ص ) کثیرالشک و کسی که بسیار شک کند و تردید داشته باشد. ( ناظم الاطباء ). بسیار شک کننده. دیرباور. بسیارشک. ج ، شَکّاکین. ( یادداشت مؤلف ). کسی که منکر حصول علم باشد. ( فرهنگ فارسی معین ). رجوع به شکاکان شود. شکاک. [ ش ُک ْ کا ] ( ع ص ، اِ ) ج ِ شاک . ( منتهی الارب ): قوم شکاک فی الحدید؛ گروه سلاح آهن پوشیده. ( ناظم الاطباء ) ( ازاقرب الموارد ). مردان با سلاح تمام. ( از آنندراج ). شکاک. [ ش َک ْ کا ] ( اِخ ) طایفه ای از اکراد ایران ، از ایلات اطراف سلماس آذربایجان و مرکب از 1500 خانوار است. ( یادداشت مؤلف ). ایل کرد. ( جغرافیای سیاسی کیهان ص 57 ). از ایلات اطراف سلماس. ( جغرافیای سیاسی کیهان ص 109 ).
معنی کلمه شکاک در فرهنگ معین
(شَ کّ ) [ ع . ] (ص . ) بسیار شک کننده .
معنی کلمه شکاک در فرهنگ عمید
کسی که بسیار شک می کند، بسیارشک کننده.
معنی کلمه شکاک در فرهنگ فارسی
قبیله ایست کرد که در سر حد ایران و ترکیه سکونت دارند . بسیارشک کننده، کسی که بسیارشک میکند ( صفت ) ۱ - بسیار شک کننده جمع : شکاکین . ۲ - کسی که منکر حصول علم باشد شکاکیت شکاکین شکاکان . جمع شاک مردان با سلاح تمام گروه سلاح آهن پوشیده .
معنی کلمه شکاک در دانشنامه عمومی
شکاک (فیلم). شکاک ( به انگلیسی: The Skeptic ) یک فیلم سینمایی محصول سال ۲۰۰۹ آمریکا است. به کارگردانی تنیسون باردول و با نقش آفرینی تام آرنولد، تیم دلی و زو سالادانا است، داستان فیلم از آنجا شروع می شود که یک خانه بزرگ به یک وکیل ارث می رسد، اما زمانی که وکیل به آن خانه می رود شاهد اتفاقاتی است که با عقل او جور نیست و او برای مدتی فکر می کند دچار بیماری روانی و توهمات ناشی از کم خوابی شده است. وقتی که برایان به خانه ای که به او ارث رسیده است میآید رفته رفته صداهایی را می شنود و حتی چیزهای نامفهومی را می بیند، آن ها را با روانشناس خود در میان می گذارد و روانشناس به او اطمینان می دهد که تمامی چیزهایی که شنیده یا دیده است توهمات ناشی از کم خوابی به دنبال کار زیاد اوست، برایان نسبت به وجود روح در آن خانه بی تفاوت می شود تا روزی که دختری سیاه پوست به ملاقات او می آید و به برایان می گوید که روح و وجود آن در این خانه واقعیت دارد و نباید نسبت به آن بی تفاوت باشی گویا روح می خواهد تو حقیقتی را بدانی، حقیقتی که هرگز فرصت نشد تو بدانی، برایان ابتدا تصور می کرد مادرش در خانهٔ اطراف شهر دیگری از پله های ساختمان افتاده و مُرده در حالی که او در حال بازی با اسباب بازی هایش در اتاقش بوده، اما کم کم طبق نشانه هایی که دختر سیاه پوست به اون می دهد و اثراتی که از روح دریافت می کند، می فهمد که مادر برایان در همان خانه از پله ها افتاده و برایان کاملاً آن صحنه را دیده، همچنین روز بعد کشیش پیری برایان را می بیند و به او می گوید که مادرش زنی خشن بوده و برایان را بسیار تنبیه می کرده و الان روح آن در خانه انتظار می کشد تا برایان را آزار دهد. در یک کافه برایان روانشناس خود را ملاقت می کند و با او در مورد روح و وجود روح در خانه صحبت می کند و همچنین حرف های عمه و شوهر عمه اش قبل از مرگ دربارهٔ آن خانه و حرف هایی که کشیش پیر در مورد رفتارهای خشن و اخلاق بد مادرش به او گفت و همچنین وجود روح بد مادرش در آن خانه برای انتقام، روانشناس به اون می گوید شوهر عموی تو فردی دیوانه بود و هر روز با پلیس تماس می گرفت تا حضور موجوداته فضایی را گزارش دهد و عمهٔ تو نیز در اواخر عمر عقل خود را از دست داده بود آن کشیش پیر دائماً با چیزهای ماوراءالطبیعی سر و کار دارد و تو نباید رفتارهای خود را نسبت به حرف های آن شخصی توجیه کنی، و برای او می گوید روزی که قرار بود برایان به پیک نیک برود چه اتفاقی افتاد که برایان به پیک نیک نرفت، وقتی که برایان جورابش را در کف اتاقش انداخته بود مادرش او را تنبیه و در کمد حبس می کند برایان که ۵ سال داشت تصمیم می گیرد انتقام خود را از مادر خشن خود بگیرد و یک عروسک و چند ماشین اسباب بازی را روی بالاترین پله قرار می دهد، وقتی که مادرش می خواهد از پله پایین برود پایش روی ماشین می رود و از پله ها می افتد برایانه ۵ ساله، تمام صحنه قتل مادرش را مشاهده کرده بود و برای همین در تصور خود صورت مادرش را نمی توانست تصور کند، برایان از شنیدن این حرف از زبان آن روانشناس حالش بد می شود و تصمیم می گیرد از آن خانه برود، وقتی به خانه می رسد نگاهی به خانه می کند و می خواهد که بازگردد ولی ماشین دختر سیاه پوست را می بیند و شماره خانه را می گیرد اما کسی نیست که تلفن خانه را بردارد با خود فکر می کند شاید اتفاقی برای دختر سیاه پوست افتاده باشد برای همین سریعاً به خانه می رود و خانه را جستجو می کند و چیزی نمی یابد به تلفن همراه دختر سیاه پوست زنگ می زند و دختر تلفن را جواب می دهد، برایان به او می گوید: چرا ماشین خود را جلوی خانه پارک کرده و خودش داخل خانه نیست؟ دختر سیاه پوست جواب می دهد: ماشین من آن جا نیست و من ماشین را آنجا پارک نکرده ام، بار دیگر برایان به ماشین دختر سیاه پوست نگاه می کند اما چیزی نمی بیند. در می یابد که روح مادرش قصد فریب دادن او را داشته، برایان عصبانی می شود و چوب دستی برمی دارد و وسایل اتاق را می شکند و به روح مادرش می گوید" بیا من دیگر آن پسر ۵ ساله نیستم " در همین حین وقتی می خواهد از پله ها پایین بیاید جسد مادرش را پایین پله ها می بیند که نا گهان زنده می شود. برایان از حال می رود و از پله های می افتد، وقتی که پایین پله ها بی حال افتاده، مادرش دستی به صورتش می کشد و زخمی که روی پیشانی اش ایجاد شده را نوازش می کند، برایان صحنه ای از پیک نیک خود را می بیند که مادرش درِ کمدی که برایان در آن حبس بود، را باز می کند و برایان به پیک نیک می رود در حالی که مادرش بالای سفره پیک نیک اشک شوق می ریزد.
معنی کلمه شکاک در دانشنامه آزاد فارسی
شَکّاک ایل بزرگ کرد، ساکن در نواحی مرزی ایران و عراق و ترکیه، متشکل از چندین طایفۀ بزرگ ازجمله بالکانلو، عبدویی، کاردار و مامدی. شکاک های ایران غالباً در سلماس، صومای، برادوست و مرگور، شکاک های ترکیه در نواحی مرزی و شکاک های عراق در برخی نواحی شمالی سلیمانیه سکونت دارند. جمعیت شکاک ها در قرن ۱۴ق حدود ۶۰۰۰ خانوار بوده است. امروزه همۀ شکاک های ایران یک جانشین اند و تعداد چادرنشینان آن به ۲۶ خانوار رسیده است. در اوایل سلطنت ناصرالدین شاه قاجار، ۴۰۰ خانوار از شکاک ها به سرکردگی عمرخان و به تحریک عُمال عثمانی به قلمرو آن دولت گریختند. جعفرخان، رئیس معروف شکاک ها، با توطئۀ حسین قلی خان نظام السلطنه، حاکم و پیشکار آذربایجان، کشته شد (۱۳۲۳ق) و پدرش محمدخان نیز به دولت عثمانی پیوست و ریاست طایفۀ شکاک به اسماعیل آقا سیمیتکو (سمیتقو) ( ـ۱۳۰۹ش)، برادر جعفرخان، رسید. وی در لشکرکشی مرتضی قلی خان اقبال السلطنه ماکویی به تبریز و جنگ با مشروطه خواهان شرکت داشت (۱۳۲۶ق) و در سال های بعد مدعی تشکیل دولت مستقل کُرد در ایران شد. جنگ های او با دولت ایران، به تناوب، تا زمان کشته شدنش ادامه داشت. از بزرگ ترین حوادثی که اسماعیل آقا شکاک باعث آن شد، جنگ های خونین مسلمانان و مسیحیان ارومیه و شهرهای اطراف آن پس از قتل مارشیمون بنیامین، رهبر مذهبی آسوریان، بود (۱۳۳۶ق) که در نتیجۀ آن شماری فراوان از ایرانیان مسیحی و مسلمان کشته شدند. شکاک ها در تشکیل جمهوری خودمختار مهاباد در ۱۳۲۴ش شرکت داشتند و عَمَرخان شکاک از فرماندهان ارتش کوچک آن جمهوری بود. وی پس از اطمینان از شکست قطعی جمهوری خودمختار مهاباد در مقابل حملۀ ارتش ایران، مخفیانه با دولت و ارتش ایران مذاکره کرد و پیش از شروع جنگ به قوای ارتشی پیوست و شکست جمهوری مهاباد را سرعت بخشید.
معنی کلمه شکاک در دانشنامه اسلامی
[ویکی فقه] به شک کننده غیر متعارَف شکاک می گویند. شکاک، به کسی گفته می شود که از راه ها و اسباب غیر متعارف که معمولا برای انسان های متعارف، شک آور نیست برای او شک به وجود می آید. اصولی ها اعتقاد دارند در هر موردی که به شک متعارف اعتنا نمی شود، به «شک شکاک» به طریق اولی اعتنا نمی گردد، مانند: شک بعد از گذشتن از محل در نماز ، و حتی در مواردی که به شک متعارف اعتنا می شود مانند شک در محل به شک کثیر الشک اعتنا نمی شود.
معنی کلمه شکاک در ویکی واژه
scettico بسیار شک کننده.
جملاتی از کاربرد کلمه شکاک
بیشتر مطالعات و تحقیقات وی در زمینه تاریخ و فلسفه علم، فلسفه دین و معرفتشناسی با تمرکز بر مسئله شر است. ایده جدید وی نسخهای خاص از خداباوری شکاکانه است. وی در این ایده نسخهای از خداباوری ارائه میدهد که در برابر مسئله شر پاسخگو باشد.
در کار جدید خود، گلدمن با یکی از همکارانش به نام جیکوب کرشنر آشنا شد، که عشق او به کتاب، رقص و مسافرت و همچنین ناامیدی از یکنواختی کار در کارخانه، در وی اثر گذاشت. پس از چهار ماه، آنها در فوریه ۱۸۸۷ ازدواج کردند. با این حال، هنگامی که او نزد خانوادهٔ گلدمن رفت، روابط آنها از هم پاشید. شب عروسی، متوجه شدند که جیکوب ناتوان است؛ آنها از نظر عاطفی و جسمی دور شدند. طولی نکشید که جیکوب دچار حسادت و شکاکیت شد. در همین حال، اما بیشتر درگیر مسائل سیاسی پیرامون خود بود - به ویژه پس از اعدامهای مربوط به ماجرای هایمارکت ۱۸۸۶ در شیکاگو، با فلسفه سیاسی ضد استبدادی آنارشیسم آشنا شد.
تحقیقات سوپرسون ابزارهای فلسفه تحلیلی را بر روی موضوعات ارائه شده توسط فمینیسم، به ویژه آن دسته از موضوعاتی که در تلاقی فمینیسم با اخلاق قرار دارند، به ارمغان میآورد و بررسی میکند. او به ویژه به موضوعات شکاکیت اخلاقی، اقتدار اخلاقی یا الزام گرایی، درونگرایی/برونگرایی، مسئولیت پذیری، عاملیت، تمایلات تغییر شکل یافته، امتیازات اجتماعی، شر و غیراخلاقی، و خودمختاری بدنی علاقهمند است. آثار اخیر او تلاش میکند تأثیری را که فمینیسم تحلیلی بر فلسفه جریان اصلی در سالهای اخیر گذاشتهاست، مستند کند.
درخصوص این انتقاد به قرائت حداقلی، شکاک خواهد گفت «هیچ چیزی را نمیتوان دانست» و این گونه از ادعای شکاکانه به هیچ روی خود- متناقض نیست. به بیان سادهتر، شکاک بدون گرفتار آمدن به خود تناقضی میتواند باور موجه داشته باشد مبنی بر اینکه هیچ موردی از معرفت ممکن نیست؛ بنابراین از راه انتقاد یاد شده نمیتوان راه او را بست.
آنچه انواع ادعاهای شکاکان را به وجود میآورد وضعیت ادعای شکاکانه از نظر شمول و فراگیری آن است. این ادعاها به دو دسته تقسیم میشوند ادعاهای شکاکیت مطلق و ادعاهای شکاکیت محدود.
در دوران شکاکیان به دستور مهرداد یکم یک پادگان نظامی احتیاطی در اصفهان، برای آموزش و اعزام نیروی کمکی احداث گردید. به غیر از این پادگان نیز سه مرکز نظامی در مرو و گرگان و تیسفون بهوجود آمده بود. این مراکز دارای نیروی ثابت بوده و فقط سپاهان برای تعلیم و اعزامِ نیروی کمکی پیشبینی شده بود.
تو مگر شکاک راه افتادهٔ لاجرم گندم دو خم بنهادهٔ
شاید مهمترین پرسش معرفتشناسی قلمرو معرفت باشد یعنی پرسش از محدوده معرفت آدمی که ممکن است متحقق شود. این پرسش که دامنه و قلمرو این معرفت کجاست؟ معرفت آدمی در چه موردی ناممکن است؟ یعنی آیا در جهان پیرامون ما یا در درون ما آدمیان، ممکن است چیزها یا امور یافت شود که ما هرگز نتوانیم به آنها معرفت پیدا کنیم یا در باور به آنها موجه باشیم؟ پاسخ این سؤال ممکن است مثبت یا منفی باشد ولی نگرش شکاکانه میگوید قلمرو معرفت آدمی محدود است.
نگرش شکاکانه دائماً تلاش دارد تا بر فاصله بین باور و باور موجه و همچنین بین باور موجه و معرفت انگشت نهد. این دو، در واقع، دو فاز مهم شکاکیت هستند. در مرحله نخست شکاک تلاش میکند تا روشن سازد «هیچ چیز را نمیتوان به گونهای موجه باور کرد.» و در مرحله دوم تلاش میکند حتی اگر بپذیریم میتوان چیزی را به گونه موجهی باور کرد، نباید گمان کرد که این باور موجه لزوماً معرفت است. چرا که باور موجه تنها هنگامی معرفت است که صادق نیز باشد. بدین ترتیب چالشهای شکاکیت شکل میگیرد.
کرزن، ایلات عمدهٔ کرد ساکن آذربایجان در سال ۱۸۹۲ را شامل «هرکی» (۲ هزار خانوار)، «مکری» (۲ هزار خانوار در شرق و شمالشرق ساوجبلاغ)، «شکاک» (۱٫۵ هزار خانوار) و «زیزا» (زرزا) (هزار خانوار در شمالغرب اشنویه) ذکر میکند؛ او «ساوجبلاغ» (مهاباد) با ۱۵ هزار نفر جمعیت را کرسی کردهای آذربایجان معرفی کرده که حاکم کرد آنجا تابع تبریز بودهاست.
نظریههای کانت و شکاکیت، نوعی ندانمگری بهشمار میروند. هیوم نیز، از فلاسفه باورمند به این مکتب است.
ذوالفقارا از ظلم می کند بنیاد خاک شکاکان می دهد بر باد
عمران بن حصین گفت: عبد اللَّه مسعود را دیدم در کوفه، گفتم: یا عبد الرحمن! از علم تورات بنزدیک تو چیز هست؟ گفت: نعم، انّ اوّل ما انزل اللَّه علی موسی فی التوریة: لا اله الّا اللَّه، محمد رسول اللَّه، القرآن کلام اللَّه. وکیع بن الجراح گفت امام اهل سنّت: من زعم انّ القرآن مخلوق فقد زعم انّ القرآن محدث، و من زعم انّ القرآن محدث، فقد کفره. اسماعیل بن ابی اویس گفت: القرآن کلام اللَّه، و من اللَّه، و علم اللَّه، لیس بمخلوق، و من قال هو مخلوق فهو کافر، و من قال القرآن کلام اللَّه لا ادری مخلوق هو أم غیر مخلوق، فهو کافر، و من قال لفظی بالقرآن مخلوق فهو کافر. روایت کنند از احمد بن حنبل که جهمیان همین سه فرقتاند: قومی که گفتند: قرآن مخلوقست اینان را جهمی مطلق گویند، و قومی که گفتند: ندانیم که مخلوقست یا نه مخلوقست، اینان را واقفه گویند، و شکاک نیز گویند، و قومی که گفتند: لفظ ما بقرآن مخلوقست، اینان را لفظیه گویند، و هر سه متقارباند، و در کفر و بدعت یکسان. و احمد بن حنبل و یحیی بن منصور گفتند: اللّفظیّة شر من الجهمیّة، لأنّ قولهم و کفرهم اغمض. فرقتی دیگراند ازین جهمیان که میگویند: کلام از متکلّم جدا نیست، و در زمین از آن چیز نیست. و قرآن و سنّت.