معنی کلمه شکافه در لغت نامه دهخدا
پیری آغوش باز کرده فراخ
تو همی گوش با شکافه غوش.کسایی مروزی ( از اسدی ).به شادی همه در کف رودزن
شکافه شکافیده شد از شکن.اسدی.به دستان ، چکاوک شکافه شکاف
سرایان ز گل ساری و زندواف.اسدی.در میان نیکوان زهره طبع ماه روی
چون شکوفه روی بودی چون شکافه تن مباش.سنایی ( از جهانگیری ).و رجوع به شکفه و زخمه شود.
|| مجازاً، آوازی که از شکافه و زخمه برآید. ( یادداشت مؤلف ). || مهد و گهواره. ( ناظم الاطباء ) ( از برهان ) ( از آنندراج ) ( از انجمن آرا ) ( از فرهنگ جهانگیری ). خانه ٔگهواره. ( فرهنگ اوبهی ).