شوری
معنی کلمه شوری در لغت نامه دهخدا

شوری

معنی کلمه شوری در لغت نامه دهخدا

شوری. ( حامص ) ملوحت. پرنمکی. صفت شور. چگونگی شور. یکی از طعمهای نه گانه. نمکینی. ( یادداشت مؤلف ) :
نشایست بد در نیستان بسی
ز شوری نخورد آب اوهر کسی.فردوسی.هرگز نبود شکر به شوری چو نمک
نه گاه شکر باشد چون باز کشک .محمودی ( از فرهنگ اسدی ).- امثال :
نه به آن شوری شور ونه به این بی نمکی ؛ در مواردی بکار رود که اعمال کسی از حد اعتدال خارج باشد.
|| ( ص نسبی ) ظاهراً شوره فروش است. ( از آنندراج ) :
آن مه شوری که شهری شد پر از غوغای او
هر زمان در شورمی آرد مرا سودای او.سیفی ( از آنندراج ).|| قسمی گندم که در گناباد کارند. ( از یادداشت مؤلف ).
شوری. [ را ] ( ع اِمص ) مشورت کردن. ( ترجمان علامه جرجانی ). مشورت. ( مهذب الاسماء ). کنکاش. کنکاش کردن. ( منتهی الارب ). مشورة. ( غیاث اللغات ). مشورت و کنکاش. ( ناظم الاطباء ). مشاورت. سگالش. ( یادداشت مؤلف ). رایزنی. ( فرهنگ فارسی معین ) : و امرهم شوری بینهم. ( قرآن 38/42 ).
عقل را با عقل دیگر یار کن
امرهم شوری بخوان و کار کن.مولوی. || ( اِ ) هیأتی که برای مشورت گرد هم آیند. ( فرهنگ فارسی معین ). نخستین شوری در اسلام بدینسان بود که چون عمربن الخطاب را از ابولؤلؤ زخم رسید صحابه نزد او آمدند و از ولایت عهد پرسیدند. او گفت شش تن یعنی علی و عثمان و طلحه و زبیرو عبدالرحمن و سعد پس از من تا سه روز با یکدیگر شور کنند و بر یکی از این شش تن متفق شوند و مردی از انصار را با پنجاه تن بر آنان گماشت و انصاری را گفت اگر از این جماعت پنج کس بر یکی اتفاق کنند و یکی خلاف کند او را بکش و اگر چهار تن بر یکی اتفاق و دو تن اختلاف کنند آن دو تن را بکش و اگر سه تن بر کسی و سه تن دیگر بر دیگری متفق شوند پسرم عبداﷲ را حکم کن و فرموده بود عبداﷲ در شوری حاضر شود اما در انتخاب خلیفه دخالت نکند و فقط با پیش آمدن شق ثالث حکم باشد. ( یادداشت مؤلف ) :... فصبرت علی طول المدة و شدةالمحنة حتی اذا مضی لسبیله جعلها فی جماعة زعم انی احدهم فیاللّه و للشوری. ( خطبه شقشقیة ). فلم یکن للشاهد ان یختار و لا للغائب ان یرد و انما الشوری للمهاجرین و الانصار. ( نهج البلاغه نامه شماره 6 ).
- اهل شوری ؛ ( انجیل لوقا 23:5 یکی از اجزای سنهدرین ) و چنان معلوم است که بعضی از اجزای این مجلس ادعای مسیح را تصدیق نمودند و با آن مکر و حیله و جبری که بر ضد او و تابعانش فراهم کرده بودند مقاومت کردند. ( قاموس کتاب مقدس ).

معنی کلمه شوری در فرهنگ فارسی

سوره ۲۴ قر آن مکیه تعداد آیات ۵۳ .
کنکاش، مشورت، مجلس نمایندگان ملت برای مشورت
۱ - مشورت رایزنی . ۲ - هیئتی که برای مشورت گرد هم آیند . یا شورای بخش .هیئتی مرکب از بخشدار و رئیسان دوایر دولتی بخش و چند تن از مالکان و زارعان که به امور بخش رسیدگی و تبادل نظر کنند . یا شورای دانشگاه . هیئتی مرکب از رئیس دانشگاه و رئیسان دانشکده ها و دو نماینده از هر دانشگاه که به امور مربوط به دانشگاه رسیدگی کند . یا شورای رسد . هیئتی که به امور رسد پیشاهنگی رسیدگی کند . یا شورای شهرستان. هیئتی مرکب از فرماندار و رئیسان ادارات دولتی شهرستان که در امور مربوط به شهرستان تبادل نظر کند . یا شورای عالی فرهنگ . هیئتی مرکب از رجال و فرهنگیان که به امور فرهنگی کشور رسیدگی کند و آن در وزارت فرهنگ منعقد شود . یا شورای ملی . مجلس شورای ملی . یا مجلس شورای ملی. مجلس شوری مجلسی مرکب از نمایندگان ملت که برای مشورت کردن امور کشور و تصویب قوانین گرد هم آیند . انتخاب نمایندگان مزبور طبق مقررات معین صورت می گیرد پارلمان .
نام گیاهی بحری که اهل مغرب آنرا اسرار گویند .

معنی کلمه شوری در دانشنامه عمومی

شوری (آب). شوری ( انگلیسی: Salinity ) به معنای شوربودن یا وجود نمک محلول در پهنه های آبی است. شوری آب عامل مهمی در تعیین ویژگی های شیمیایی آب های طبیعی و فرایندهای زیستی آن است. شوری متغیری ترمودینامیکی است که همراه با دما و فشار ویژگی های فیزیکی آب مانند چگالی و ظرفیت گرمایی را تعیین می کند.
خط کانتوری بر روی نقشه که نقاط دارای شوری یکسان را به هم وصل می کند، خط هم شوری نامیده می شود.
مفهوم وجود شوری در رودها، دریاچه ها و اقیانوس ساده است اما تعریف و اندازه گیری دقیق این مفهوم از نظر فنی و علمی چالش برانگیز می باشد. به صورت مفهومی شوری عبارت است از مقدار نمک های محلول در آب. این نمک ها از ترکیباتی مانند سدیم کلرید، منیزیم سولفات، پتاسیم نیترات و جوش شیرین تشکیل شده که در یون ها حل می شوند. مادهٔ حل شده به ماده ای گفته می شود که می تواند از یک فیلتر بسیار ریز بگذرد. قطر روزنه های این فیلتر را پیش تر ۰٫۴۵ میکرومتر و امروزه ۰٫۲ میکرومتر در نظر می گیرند. شوری را می توان به صورت شکلی از کسر جرمی نیز بیان کرد، یعنی جرم مادهٔ حل شده در واحد جرم محلول.
معمولاً میانگین شوری آب اقیانوس های کره زمین حدود ۳۵ گرم نمک به ازای هر کیلوگرم از آب دریا است، گرچه این مقدار در نزدیکی سواحلی که رودها به دریا می ریزد، کمتر است. میزان شوری رودها و دریاچه ها ممکن است بسیار متفاوت و از ۰٫۰۱ گرم در لیتر تا چند گرم در لیتر باشد، گرچه در برخی نقاط مقادیر بالاتر شوری نیز یافت می شود. میزان شوری دریای مرده بیش از ۲۰۰ گرم در هر لیتر است.
شوری (بوتان). شوری ( به لاتین: Shuri ) یک منطقهٔ مسکونی در بوتان ( کشور ) است که در استان بومتهنگ واقع شده است.
شوری (کمیک). شوری ( به انگلیسی: Shuri ) یک شخصیت خیالی ابرقهرمان در کتاب های کامیک آمریکایی منتشر شده توسط مارول کامیکس است. این شخصیت توسط نویسنده رجینالد هودلین و طراح جان رومیتا، پسر خلق شده است، که برای اولین بار در شمارهٔ ۲ از جلد دوم پلنگ سیاه ( مه ۲۰۰۵ ) حضور پیدا کرد. شوری پرنسس امپراتوری خیالی واکاندا واقع در آفریقا است. او دختر تی چاکا و خواهر ناتنی تی چالا، پادشاه واکاندا محسوب می شود و پلنگ سیاه، عنوان و رتبه ای که به فرمانده ملت واگذار می شود.
نقش این شخصیت را لتیشیا رایت در دنیای سینمایی مارول شامل فیلم های پلنگ سیاه ( ۲۰۱۸ ) ، انتقام جویان: جنگ ابدیت ( ۲۰۱۸ ) ، انتقام جویان: پایان بازی ( ۲۰۱۹ ) ، و پلنگ سیاه: واکاندا تا ابد ( ۲۰۲۲ ) ایفا کرده است.
معنی کلمه شوری در فرهنگ فارسی
معنی کلمه شوری در دانشنامه عمومی

معنی کلمه شوری در دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] شوری (ابهام زدایی). شوری ممکن است در معانی ذیل به کار رفته باشد: • سوره شوری، سوره شوری (حم عسق ): چهل و دومین سوره قرآن کریم• مشورت، مشورت به معنای شوری، رایزنی و شور کردن
...

جملاتی از کاربرد کلمه شوری

وی در مسابقات کشوری و بین‌المللی در مجموع برنده ۴ مدال طلا، ۴ مدال نقره، ۳ مدال برنز شده‌است.
کنار تا به میان چون برآمده ست ز چشمم که از میان تو شوری هزار بار برآمد
وی در مسابقات کشوری و بین‌المللی در مجموع برندهٔ ۲ مدال طلا، ۴ مدال نقره شده‌است.
مگس پیش شوریده ای پر نزد که او چون مگس دست بر سر نزد
وی در مسابقات کشوری و بین‌المللی در مجموع برندهٔ ۱۱ مدال طلا، ۴ مدال نقره، ۳ مدال برنز شده‌است.
وطن در کشوری گیرم که خلقم کنند از جان ودل اکرام و اعزاز
چو زلف تو شوریده شد حال من ببخشای بر حال شوریده‌ام
وی در مسابقات کشوری و بین‌المللی در مجموع برندهٔ ۱ مدال طلا، ۱ مدال برنز شده‌است.
شوری که فکندی به سرم زان لب شیرین پیداست از این چشمه که در چشم ترستی
فرستاد زندی به هر کشوری به هر نامداری و هر مهتری
بخت شوریده من خفته‌تر از غمزه توست زلف آشفته تو بسته تراز کار من است
باد هر روزش ز نو فتحی‌ که تا گوید خلق شاه‌ کشورگیر اینک ‌کشوری دیگر گرفت
نیست شوری هرکجا شوریده‌ای در رقص نیست در چمن، گاهی به ذوق بید مجنون می‌رویم
در خزان از بهار رخسارش کشوری را بهار خواهد کرد