شورنده

معنی کلمه شورنده در لغت نامه دهخدا

شورنده. [رَ دَ / دِ ] ( نف ) شوینده. شست وشودهنده. ( فرهنگ فارسی معین ). || تعمیددهنده. ( یادداشت مؤلف )( فرهنگ فارسی معین ) : به شما میگویم نیست در فرزندان آدمیان پیغمبر بزرگتر از یحیی شورنده. ( ترجمه دیاتسارون ص 90 ). آمدند پیش عیسی و گفتند شورنده ما را پیش تو فرستاد. ( ترجمه دیاتسارون ص 91 ).
شورنده. [ رَ دَ / دِ ] ( نف ) پریشان شونده. منقلب. || انقلاب کننده. شورش کننده. || به هیجان آینده. ( فرهنگ فارسی معین ).

معنی کلمه شورنده در فرهنگ معین

(رَ دِ ) (ص فا. ) ۱ - شست وشو دهنده . ۲ - تعمید دهنده .

معنی کلمه شورنده در فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - شوینده شست و شو دهنده . ۲ - تعمید دهنده : آمدندش پیش عیسی ( شاگردان عیسی ) و باو گفتند که شورنده ما را پیش تو فرستاد . ( انجیل فارسی ۹٠ )

معنی کلمه شورنده در ویکی واژه

شست وشو دهنده.
تعمید دهنده.

جملاتی از کاربرد کلمه شورنده

گهی سوزند و گدازند! گهی زارند و نالند! سوز بینند و سوزنده نه! شور بینند و شورنده نه! درد بینند و درمان نه! وزین عجب‌تر که بدرد خویش شادند، و از پی دردی بفریادند.
قالُوا یا صالِحُ گفتند: ای صالح قَدْ کُنْتَ فِینا مَرْجُوًّا قَبْلَ هذا ما از تو جز ازین می‌بیوسیدیم پیش ازین، أَ تَنْهانا أَنْ نَعْبُدَ ما یَعْبُدُ آباؤُنا باز می‌زنی ما را که پرستیم آنچه پرستیدند پدران ما، وَ إِنَّنا لَفِی شَکٍّ مِمَّا تَدْعُونا إِلَیْهِ و ما در گمانیم از آنچه ما را با آن میخوانی، مُرِیبٍ (۶۲) دل را و خرد را شورنده‌
قبله حسن و شور شهر تویی کعبه شورنده بیابانی
شورنده صد هزار فتنه حیرتگه صد هزار حیران
دیدار گفت: من چون جلوه کردم غمان از دل برکنم. مهر گفت: من باری غارت کنم دلی که برو رخت افکنم. دیدار گفت: من تحفه ممتحنانم. مهر گفت: من شورنده جهانم.
مرصع کار، از لخت دل شورنده سر دارم شکن های پریشان طرّهٔ سنبل طرازش را
چون نفخ صوری در صور شورنده حشر و حشر زنجیر تو چون طوق زر تشریف هر جباره‌ای