شورانیدن. [ دَ ] ( مص )برآشوفتن. ( یادداشت مؤلف ). شوراندن. تحریک کردن. برانگیختن. رجوع به شوراندن شود. || برهم زدن. بهم زدن. برگرداندن. زیر و رو کردن. بهم آمیختن.چیزی را زیر و زبر کردن تا نیک ممزوج شود، چنانکه پِسْتی و سَویقی را با آب یا با شکر. مخلوط کردن. آشوردن. آشوریدن. بشورانیدن. حرکت دادن. ( از یادداشت مؤلف ). آمیختن کنانیدن و آمیزش فرمودن. ( ناظم الاطباء ): خاکستر شیخ که بتازی «درمنه » گویند در آب کنند و نیک بشورانند و یک شبانه روز بگذارند تا صافی شود. ( ذخیره خوارزمشاهی ). داروها بکوبند و نرم بسایند چندانکه توانند و این کوفته در آب کنند و بشورانند به آهستگی و اندک اندک. ( ذخیره خوارزمشاهی ). و دیگرباره آب زیاده می کنند و می شورانند و آنچه بر سر می آید و به آب میرود به آهستگی اندر غضاره دوم میگردانند. ( ذخیره خوارزمشاهی ). اجداح ، اجتداح ، تجدیح ، جدح ؛ شورانیدن پِسْت را. خوض ؛ آمیختن شراب را و شورانیدن. ( منتهی الارب ). حرث ؛ شورانیدن آتش. ( تاج المصادربیهقی ). الحضو؛ آتش فاشورانیدن. ( المصادر زوزنی ). - برشورانیدن ؛ بهم زدن هر مایع آمیخته با چیزی تا خوب درآمیخته شود. - شورانیدن زمین ؛ اثارة. ( زوزنی ) ( تاج المصادر بیهقی ). شیار کردن زمین. ( از منتهی الارب ). شخم زدن آن. شیار کردن آن : شهر به شهر و منزل به منزل شدند [ فرعون و هامان ] تا به مصر رسیدند... و بر در مصر یک پاره زمین بود ویران بر راه بادیه فرعون آن زمین رابشورانید و آباد کرد. ( ترجمه طبری بلعمی ). || منقلب کردن : شورانیدن دل ؛ دل بهم زدن. ( یادداشت مؤلف ). - شورانیدن خویشتن ؛برهم زدن حالت طبیعی مزاج : و بسیار مردم اولی تر آن باشد که اندر این فصل دارو [ یعنی مسهل ] نخورند و خویشتن را نشورانند و اخلاط نجنبانند. ( ذخیره خوارزمشاهی ). - شورانیدن منش ؛ بهم زدن طبیعت. منقلب کردن حالت. دل بهم زدن. حال تهوع پدید آوردن : حب النیل... منش بشوراند. ( الابنیه عن حقایق الادویة ). || متموج کردن. به موج آوردن. ( یادداشت مؤلف ). متلاطم کردن دریا. ( فرهنگ فارسی معین ) : و آن بادها که دریا بشوراند و درخت برکند و گیاه تباه کند و آب سرد کند. ( التفهیم ). || مشوش کردن. ( یادداشت مؤلف ). پریشان فرمودن. ( آنندراج ). پریشان کردن. آشفته کردن : ابن المقفع را در سرای خالی بنشاندند چنانک هیچ چیز نبایستش و کس خاطرش نشورانید و او مشق همی کرد و همی نوشت [ نقیضه قرآن را ]. ( مجمل التواریخ ).
معنی کلمه شورانیدن در فرهنگ معین
(دَ ) (مص م . ) ۱ - آشوب کردن . ۲ - به هیجان آورن ، برانگیختن . ۳ - دیوانه کردن . ۴ - آلوده ساختن .
معنی کلمه شورانیدن در فرهنگ فارسی
( مصدر ) ( شورانید شوراند خواهد شورانید بشوران شوراننده شورانیده لازم : شوریدن ) ۱ - متلاطم کردن ( دریا ) ۲ - بر انگیختن مردم را ایجاد فتنه و آشوب کردن . ۳ - دیوانه کردن . ۴ - بامیختن واداشتن . ۵ - آلوده ساختن .
معنی کلمه شورانیدن در ویکی واژه
آشوب کردن. به هیجان آورن، برانگیختن. دیوانه کردن. آلوده ساختن.
جملاتی از کاربرد کلمه شورانیدن
«چون مسعدی برفت، خواجه با من خالی کرد و گفت دیدی که چه کردند؟ که عالمی را بشورانیدند و آن آلتونتاش است نه دیو سیاه، و چون احمد عبد الصّمدی با وی، این بر ایشان کی روا شود؟! آلتونتاش رفت از دست، آن است که ترک خردمند است و پیر شده، نخواهد که خویشتن را بدنام کند و اگر نه بسیار بلا انگیزدی بر ما.
موسی و قوم وی را زنده میبگذاری؟ لِیُفْسِدُوا فِی الْأَرْضِ تا در مصر تباهی میکنند؟ مردمان را بر مخالفت تو دعوت میکنند؟ و دیگری را نه ترا پرستند و آنچه تو وا بنی اسرائیل کردی که پسران ایشان را کشتی، ایشان با قوم تو همان کنند؟ و گفتهاند که: این فساد ایدر شورانیدن رعیت است بر سلطان و ناایمن کردن، و این را در قرآن نظایر است، ما جِئْنا لِنُفْسِدَ فِی الْأَرْضِ، وَ لا تُفْسِدُوا فِی الْأَرْضِ از آن است. لِیُفْسِدُوا این لام بدل «حتی» است. عرب لام در موضع حتّی نهند، و در موضع «أن» نهند، چنان که آنجا گفت: ما یُرِیدُ اللَّهُ لِیَجْعَلَ عَلَیْکُمْ یعنی: ان یجعل، یُرِیدُ اللَّهُ لِیُبَیِّنَ لَکُمْ یعنی ان یبین. وَ یَذَرَکَ ای: و لیذرک. بیشتر اهل عربیت ور آناند که عرب ازین نه ماضی گویند و نه فاعل، و در «دع» همچنین. و یَذَرَکَ وَ آلِهَتَکَ قیل: ان فرعون کان یعبد حنّانة و الحنانة الصّنم الصغیرة کان یعبده فی السرّ.
و در لطایفِ عظت از خداوندانِ حکمت میآید که چون عیب دیگران جویی و هنر خویش بینی ، از جستنِ عیب خویش و هنرِ دیگران غافل مباش که هر که بر عیب خویش و هنر دیگران واقف نشود ، عیب پاک نگردد و در گرد هنرمندان نرسد. اِذَا اَرَادَ اللهُ بِعَبدٍ خَیراً بَصَّرَهُ بِعُیُوبِ نَفسِهِ و بقراط میگوید: کُن فِی الحِرصِ عَلَی تَفَقُّدِ عُیُوبِکَ کَعَدُوِّکَ . دادمه گفت: آنکس که در نفس پاکِ به تفتیشِ رذایلِ عیوب مشغول شود، آنرا ماند که چشمهٔ آب زلال را بشوراند تا صفایِ آن از کدورت بهتر شناخته شود، لاشک از مبالغت در شورانیدن روشنیِ آن به تیرگی میل کند و کثافتی نامتوقّع از لطافتِ اجزاءِ او بیرون آید. داستان گفت: هیچ عاشق عیبِ معشوق نبیند و مردم را با هیچ معشوقِ خوبروی آن عشق بازی نبود که با مشاهدهٔ نفس خویش و ازین سبب همیشه محاسنِ آثار خویش بیند و مساویِ دیگران، چنانک گفت:
أَ وَ لَمْ یَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ بنگردند در زمین، فَیَنْظُرُوا کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ تا در نگرند که چون بود سرانجام ایشان که پیش از ایشان بودند کانُوا أَشَدَّ مِنْهُمْ قُوَّةً با نیرویتر از اینان بودند وَ أَثارُوا الْأَرْضَ و زمین شورانیدند وَ عَمَرُوها أَکْثَرَ مِمَّا عَمَرُوها و عمارت کردند ایشان پیش از اینان وَ جاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَیِّناتِ و بایشان آمد فرستادگان اللَّه بسخنان روشن و نشانهای راست فَما کانَ اللَّهُ لِیَظْلِمَهُمْ و اللَّه بیداد کردن را بر ایشان نبود وَ لکِنْ کانُوا أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ (۹) لیکن ایشان بر خویشتن ستم کردند.