معنی کلمه شهید در لغت نامه دهخدا
یا رب به نسل طاهر اولاد فاطمه
یا رب بخون پاک شهیدان کربلا.سعدی.- شهیدوار؛ مانند شهید :
کدام روز که پیش در تو خاقانی
شهیدوار بخونابه در نمیگردد.خاقانی.- شاه شهیدان ؛ لقب حسین بن علی ( علیهما السلام ). ( یادداشت مؤلف ).
|| ( اصطلاح فقه ) شهید بر دو قسم است ، شهید حقیقی و آن مسلمان طاهر و بالغی است که بظلم بقتل رسیده ، و دوم شهید حکمی و آن مسلمانی است که در وبا و طاعون و یا در تب و اسهال و یا استسقا و امثال آن وفات یابد، و ایشان را غسل دادن و کفن پوشاندن واجب است برخلاف دسته اول. ( از کشاف اصطلاحات الفنون ). || گواه. ( منتهی الارب ) ( دهار ) ( ترجمان البلاغه ) ( مهذب الاسماء ) ( غیاث ). || امین در شهادت. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از آنندراج ). || حاضر. ( منتهی الارب ) ( ترجمان البلاغه ) ( مهذب الاسماء ). || دانا بهرچه بنده کند.( مهذب الاسماء ). نامی از نامهای خدای تعالی که هیچ غیبی بر او پوشیده نیست. ( یادداشت مؤلف ). آنکه از علم او چیزی فوت نشود. ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ): و اﷲ شهید؛ ای لایغیب عن علمه شی ٔ. ( ناظم الاطباء ).
شهید. [ ش َ ] ( اِخ ) لقب الب ارسلان : اما بعهد سلطان شهید آلپ ارسلان چون میان پارس و کرمان حد مینهادند. ( فارسنامه ابن البلخی ص 121 ).
شهید. [ ش ُ هََ ] ( اِخ )احمدبن عبدالملک بن شهید. ادیب است. ( منتهی الارب ).
شهید. [ ش َ ] ( اِخ ) ( امیر... ) لقبی است که به احمدبن اسماعیل سامانی داده اند : امیر خراسان شد [ احمدبن اسماعیل سامانی ] و او را امیر شهید خوانند... جماعتی از غلامان امیر درآمدند و سرش را ببریدند در پنجشنبه یازدهم جمادی الاَّخر در سال سیصدویک از هجرت و او را ببخارا آوردند و در گورخانه نوکنده نهادند و او را امیرشهید لقب کردند. ( تاریخ بخارای نرشخی ص 110، 111 ).