شهوی

معنی کلمه شهوی در لغت نامه دهخدا

شهوی. [ ش َ وا ] ( ع ص ) مؤنث شَهْوان. ( منتهی الارب ). زن خواهان و آرزومند جماع. ج ، شَهاوی ̍. ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). رجوع به شهوان شود.
شهوی. [ ش َ وی ی / وی ] ( از ع ، ص نسبی ) منسوب به شهوت. ( غیاث ) ( آنندراج ). در یادداشتهائی از مؤلف ضبط کلمه شَهَوی به معنی منسوب به شهوت و شهوة آمده است و این ظاهراً از تداول فارسی زبانان است. || بسیارشهوت. شدیدالشهوة. شهوانی. بسیار خواهان آرامش. ( یادداشت مؤلف ).

معنی کلمه شهوی در فرهنگ معین

(شَ هَ ) [ ع . ] (ص نسب . ) منسوب به شهوت .

معنی کلمه شهوی در فرهنگ فارسی

( صفت ) منسوب به شهوت . یا قوه شهوی ( شهویه ) . ۱ - آنست که قوه باعثه را به جانب امر مطبوع و لذیذی بر انگیزد . ۲ - میل به جماع .
مونث شهوان زن خواهان و آرزومند جماع

معنی کلمه شهوی در ویکی واژه

منسوب به شهوت.

جملاتی از کاربرد کلمه شهوی

چهارم آنکه احتراز کند از آنچه باعث تحریک قوه شهویه یا غضبیه می شود و چشم را محافظت نماید از دیدن آنچه غضب یا شهوت را به هیجان می آورد و گوش را نگاهدارد از شنیدن آنها و دل را ضبط کند از تصور و تخیل آنها، و بیشتر سعی در محافظت دل نماید و خیال آنها را در خاطر خود راه ندهد، زیرا که از تصور و خیال آتش، شوق و شعله غضب تیز می گردد، آنگاه سرایت به اعضا و جوارح می کند، و مجرد دیدن یا شنیدن، بدون اینکه دل را مشغول آن کند چندان تأثیری ندارد و کسی که این دو قوه را از هیجان محافظت ننماید، مانند کسی است که شیر درنده یا سگ دیوانه یا اسب سرکشی را رها کند، و بعد از آن خواهد که خود را از آن خلاص کند.
صفت چهارم: ترک اعانت مسلمین و عدم اهتمام در امور ایشان است و منشأ این صفت، اگر عداوت یا حسد باشد، از رذایل قوه غضبیه خواهد بود و اگر باعث آن، کسالت، یا بخل، یا ضعف نفس باشد از نتایج قوه شهویه محسوب خواهد شد.
پس فضایل نیز چهار بود یکی از تهذیب قوت نظری و آن حکمت بود، و دوم از تهذیب قوت عملی و آن عدالت بود، و سیم از تهذیب قوت غضبی و آن شجاعت بود و چهارم از تهذیب قوت شهوی و آن عفت بود. و چون کمال قوت عملی آن بود که تصرفات او در آنچه تعلق به عمل دارد به وجهی باشد که باید، و تحصیل این فضایل تعلق به عمل دارد، از این جهت حصول عدالت موقوف بود بر حصول سه فضیلت دیگر چنانکه در اعتبار اول گفته آمد.
و شأن قوه غضبیه و شهویه تحریک بدن است، و این دو مبدأ تحریک‌اند اما غضبیه، مبدأ حرکت بدن است به سوی دفع امور غیر ملائمه از بدن، و شهویه، مبدأ حرکت آن است به سوی تحصیل امور ملائمه.
مقام چهارم: در شرح ملکات متعلقه به قوه شهویه
چون شناختی که آدمی را چهار قوه است که حکم سرهنگان دارند نظریه عقلیه، وهمیه خیالیه، سبعیه غضبیه، و بهیمیه شهویه.
قوه ناطقه، قوه غضبیه، قوه شهویه
پس گوییم: از این قوی که بر شمردیم سه قوت آنست که مبادی افعال و آثار به مشارکت رای و رویت و تمییز و ارادت می شوند: یکی قوت ادراک معقولات و تمییز میان مصالح و مفاسد افعال، که آن را قوت نطق می خوانیم؛ و دیگر قوت شهوی، که مبدأ جذب منافع و طلب ملاذ از مأکل و مشارب و مناکح و غیر آن شود؛ و سیم قوت غضبی، که مبدأ دفع مضار و اقدام بر اهوال و شوق تسلط و ترفع شود، و این دو قوت آخر انسان را به مشارکت حیوانات دیگر است و قوت اول به انفراد.
پس در این مقام دو مطلب است: مطلب اول دو جنس صفات خبیثه متعلقه به قوه شهویه، و ضد آنها و در آن سه فصل است.
صفات متعلق به سه قوه عاقله، غضبیه و شهویه.
و چون دانستی که طبیعت، اول قوه شهویه را به ظهور آورد، و بعد از آن غضبیه، و بعد از آن قوه عقل و تمیز را، پس در صناعت باید به این ترتیب تدبیر و تکمیل نمود: