شهور

معنی کلمه شهور در لغت نامه دهخدا

شهور. [ ش ُ ] ( ع اِ ) ج ِ شهر. ( منتهی الارب ) ( ترجمان علامه جرجانی ). ماهها. ( غیاث ) : اندر شهور سنه ٔ... امیر محمود. ( تاریخ بیهقی ). در شهور سنه ٔ... اتفاق افتاد به پیوستن من بخدمت این پادشاه. ( تاریخ بیهقی ).
ای کهن گشته در سرای غرور
خورده بسیار سالیان و شهور.ناصرخسرو.در شهور سنه اثنی و تسعین [ 92 هَ. ق. ] توصل بدان کرد. ( فارسنامه ابن البلخی ص 118 ).
بخدایی که صنع و حکمت او
ماند از گردش شهور و سنین.مسعودسعد.غرض از مدت بقای تو بود
رفته و مانده سنین و شهور.مسعودسعد.گر بمثل روز رزم ، رخش تو نعل افکند
یاره کند در زمانْش ، دست شهور و سنین.خاقانی.برای مجلس انست گلی فرستادم
که رنگ و بوی نگرداندش شهور و سنین.سعدی.بسته فرمان تو شهور و سنین است
بنده فرمان تو زمین و زمانست.؟ از ( یادداشت مؤلف ).- شهور محرمه ؛ ماههای حرام ، که عبارتند از: ذوالقعده و ذوالحجه و محرم و رجب. بدین سبب این ماهها راحرام خوانند که اعراب جاهلی جنگ و کشتار را در آن حرام میدانستند. ( از اقرب الموارد ). رجوع به شهر در این معنی شود.

معنی کلمه شهور در فرهنگ معین

(شُ ) [ ع . ] (اِ. ) جِ شهر، ماه ها.

معنی کلمه شهور در فرهنگ فارسی

ماهها، جمع شهر
( اسم ) جمع شهر ماهها .

معنی کلمه شهور در ویکی واژه

جِ شهر؛ ماه‌ها.

جملاتی از کاربرد کلمه شهور

وصال کعبهٔ تو یافت منصور از آن شد در همه آفاق مشهور
همچو میلی در غم آباد فراموشی، چنین بی نشان با نام مشهورم نمی‌بایست داشت
وانکه تا ذاتش برادی در جهان مشهور گشت شد جهانرا ذکر جود حاتم طائی زیاد
که فیروزگر بود و مشهور گشت ز دیدار او چشم بد دور گشت
جامی از عشق مهی بی خبر افتاده ز خویش گشته مشهور همه شهر کنون این خبر است
شود دور از برش تا نور گردد بگرد چرخ او مشهور گردد
همه ذرّات از نور تو دارند بتو مر خویشتن مشهور دارند
ای غم عشق تو هر کشور دلها والی اختر حسن تو مشهور به فرخ فالی
محتشم باز به عنوان وفا مشهور است قصه کوتاه کن و نامه به عنوان برسان
ده قصیده است و چهل قطعه همه مدحت تو که به اطراف جهان منتشر و مشهورست